خیییلی حسرتها به دلم هست...
خیییلی ارزوهای ناکام مونده دارم...
خیییلی تلاشهای به ثمرنرسیده...
خیییلی غمهایی دارم که به کسی نمیتونم بگم و تو دله
ولی
معجزه ی خدا رو هم زیاد دیدم
اونجا که برای یک لحظه نزدیک بود از ده تا پله بیفتم و دلم هری ریخت پایین و انگاری دستی مانع از افتادنم شد
اونجا که از خیابون رد میشم ماشینی به خاطر سرعت زیادش معادلات ماشینهای دیگه رو به هم زد و ماشین تو میلی متری من ترمز کرد و ایستاد
اونجا که قابلمه داغ برنج و آب از دستم میفته و به طور عجیب و معجزه اسا روی تنم نمیریزه
من واقعا بارها و بارها و بارها معجزه ی خدا رو تو این موارد دیدم
و خدا رو بابت سلامتیم شکر میکنم🙏🏻🙏🏻🌹