امروز تولدم بود دوست صمیمیم دیروز یه کیک گرفت اورد کافه خوشحالم کرد کادویی نداد کسی بهم منم توقعی نداشتم دوستای صمیمیم دعوت کردم برای امشب کافه نیومد یکیشون یکی دیگه هم گفت کسلم گفتم بیا گفت کادو نگرفتم من گفتم برام مهم نیست بیا ظهرم خواهرم بهش گفتم میای با کیکم یه عکس ازم بگیری گفت نه گفتم پس مامان بگیره رفتم حمام با شوق و ذوق اومذم بیرون کارم کردم زود عکس بگیرم مامانم گفت من دارم میرم بیرون خواهرمم یه موضوع الکی پیدا کرد داد زد سرم و کتک کاری راه انداخت منم از اشک همه ارایشم خراب شد اخرم هیچ کسی حتی ازم عکس نگرفت دیگه رفتم کافه دوستام حتی برام یه گل نگرفتن باهامم حرف نزدن فقط دختر عمم برام یه اسپری و بولوز خرید کسی هم که دوسش دارم پی امم سین کرد جواب نداد بذم زود خداحافظی کردن رفتن حتی دوستم حوصلش نشد ازم عکس بگیره مامانمو خواهرمم حتی بهم هدیه ندادن بابامم زنگ زد بهم گفت تویی یا خواهرت گفتم صدا منه بد گفت تولدت مبارک با سردی قطع کرد. خیلی دلم شکسته خیلی روم فشاره فقط اینجارو دارم واسه درد و دل