امروز پا گشا خونه عمه شوهرم دعوت بودیم...
شوهرم مبلاشونم درست کرد بعد بدون اینکه به من بگه یهو رفت ۱ساعت بعدش اومد
بهش پبام دادم نبود گفتم کجایی پیش پسر عمم محل کارش
گفتم زود بیا گفت چشم منم گفتمو چشمو کوفت
اومد با پسر عمش گفت چرا ناراحتی بخدا زنگ زد گفت بیا دنبالم نتونستم بگم نه منم جلوی همه بهش گفتم لطفا صداتو نشنوم اومد دستمو بگیره دستشو پرت کردم اونور...
خیلی ناراحتم الان واقعا اخلاقم زشت بود عمشم برگشت گفت خب اگه زنت خوشش نمیاد ببرش پیش مامان باباش حتما دلش تنگ شده من هیچی نگفتم شوهرم گفت تقصیر منه...از دست من ناراحته
الان فکر میکنم کار بدی کردم
رفتنی کیفم دستش بود همیشه اون کیفمو میگیره بعد شوهر عمش گفت این همه عمر کردم کیف هیچکسو دستم نگرفتم شوهرم گفت من خودم گفتم کیفشو بده به من چادر سرش میکنه نمیخام سختش بشه
ولی من تا برسم خونه ۱کلمه ام حرف نزدم باهاش الانم پیام میده جوابشو میدم ولی نمیدونم چرا نمیتونم معذرتخواهی کنم البته اون اصلا به روم نیورد حتی کل راه میخاست از دلم در بیاره😭
میترسم معذرتخواهی کنم پرو بشه...ناراحت شدم چون بدون اینکه به من بگه رفت