يه بار تو دوران نامزدي پيش همسرم دراز كشيده بوديم تختمون هم ارتفاع داش بعد داداشم فك نميكرد تو اتاق كسي باشه (يني نميدونس نامزدت خونمونه)بعد در اتاق رو محكم باز كرد من هول كردم خودمو پرت كردم كف زمين هم پاركت بود خودمم لاغر صداي شكستن استخونام رو شنيدم قشنگ مثه اينكه داشتن بمب زده بودن منم شيرجه زده بودم پناه بگيرم
خب بگو تباه اينكار ضايه تر بود كه🥴🥴