مادرشوهر پرتوقع من 😬

ذات خانواده شوهر همین

منم کلی هوای خواهرشوهرهامو دارم ولی الان که باردار شدم حتی زنگ نمیزنن یه سراغ بگیرن

یا واسه جاری هام وقتی باردار بودن کلی خوراکی و چیزای دیگه میبردن به من سر هم نمیزنن

بعد تا اونا مریض میشن من میرم بهشون سر میزنم

عروس ک دختر نمیشه...عروس هزارباری ام کار خوب انجام بده یه بار بد باشه ادم بده اس.چون عروسه و غریبه.

منم مادرشوهرم تنهاست

میرم خونه اش ، جلوی من زنگ میزنه به دخترش قربون صدقه دخترش و دامادش میره

به دخترش میگه محمد جاااان من چطوره ؟ داماد عزیزم داماد یکی یدونه ام چطوره ؟ 😐😐😐😐😐🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

دیگ نکن...تامام.به زور ک نمیتونن دستتو بکشن بگو کار کن ک.رفتی خونش کم بمون با گوشی بازی کن.عین مهمون برو و بیا ک توقع نکنه ازت.همون روشایی ک جاری بزرگه ات انجام میده تو هم بده.دختر داره دیگ تو چرا

جون بجون مادرای ایرانی کنی داماد پرستن😂😂😂

دقیقا چند روزه ب این نتیجه رسیدم

خوبی نکن تمام

اگه خونتم نزدیکشون نیس و زود به زود نمیان توم نرو

هفته ای یه با والسلام ـ خونواده ی شوهر هرچی باشن خونواده ی خودت نمیشن و از ته دل دوستت ندارن اینو مطمئمم

بابت سقطم مادرشوهرم تیکه میندازه دل میشکونه مادر خود ادم کی این کارو میکنه 

در صورتی که دکتر رفتم همه ازمایشای من نرماله حتی ازمایشای سقط مکرر و پاپ اسمیر و چکاپ های اولیه م همه عالیه با تنبلی تخمدانمم همون ماه اول باردار شدم بعد چهارسال جلوگیری 

الان منتظر ازمایشای شوهرمم فقط موندم مشکل باشه من بمونم و مادرشوهر که با زبونش دلمو سوزوند 

بهم میگفت رحمت بچه نگه نمیداره ضعیفه حالا من اولین بار دوقلو بود ولی پوچ من ده هفته بود طول سرویکسم ۳۸ دکتر تاحدی گفت عالیه که سر باغ و مزرعه م میرفتی چیزیت نمیشد😒

دقیقا

من کافیه یه بار با شوهرم بحث کنیم ، شوهرم بره تو لاک خودش

مادرشوهرم انقد کم محلم میکنه و اخم و تخم میکنه و کنایه میزنه تیکه میندازه که نگو

یکی نیست بگه زنیکه تو با شوهرت دعوا نمیکردی ؟ 

اره واقعا

من از اسفند قرنطینه بودم واسه عید فطر گفتم برم به خانواده شوهر سر بزنم

زنگیدیم که بریم عید دیدنی خونشون فهمیدیم همه با هم رفتن باغ به همه زنگیده بودن به جز ما

رفتیم اونجا چندوقت بود هوس یه مدل شیرینی کرده بودم ولی میترسیدیم بریم بخریم بخاطر کرونا

از قضا یکی از دامادا خریده بود اورده بود و یکی از خواهرشوهرها نیومده بود هنوز

جعبه شیرینی رو قایم کردن که فلانی با شوهرش بیان بهد بخورن من انقدر دلم میخواست که نگووووو خیلی ناراحت شدم بعدشم اصرار که شام وایسین گفتم ممنون وبهونه اوردم اومدم

ولی خیلی ناراحت شدم وقتایی که خوداشون باردار بودن همه چیز واسه اونا بود من که باردارم اصلا انگار نه انگار

منم اوایل دلم میسوخت میدیدم هربار میرم خونه اش اه و ناله میکنه و از سختی کار کردن میگه یه چایی جلومون نمیذاشت ولی بعد دیدم ک نه واس اون یکی جاریم ک میومد خونه اش خودش شام درست میکرد ظرفاشم میشست.جایی قراره بره مهمونی یا گردش از من سرحال تره.منم کاریش ندارم دیگ الانم کارمندم والا خونه زندگیه خودم مونده.روز تعطیلی حال ندارم برم ظرف بشورم اصلا.چه برسه کمک بقیه

آره دقیقا

کلا دوسه بار براش کار کردم ، خودمم به همین روش رو آوردم

جدیدا مث مهمون میرم پا میندازم رو پا میشینم یا میرم تو اتاق دراز میکشم چون دیدم واقعا طلبکارانه و پرتوقع رفتار میکنه

نهایت نهایتش ظرفهای شام یا ناهارمونو بشورم