به روایت یک دوست:
یکی از دوستان شهید می گوید: سید اسماعیل سیرتنیا نامی آشنا برای بچه هیئتیها و بچه مذهبیهای رشت است. کسی که با همه قشرهای مذهبی حشر و نشر داشت و این خصلتی بود که از شهدا برای خودش برگزیده بود. نه تنها در صورت بلکه در سیرت هم همانند شهدا رفتار میکرد. لوطیمنش بود. حتی با کسانی که از آنها دل خوشی هم نداشت بگو و بخند میکرد. سید در ارتباط برقرار کردن همیشه پیش دستی میکرد و همیشه در کارهایش هم موفق بود. روابط عمومی بالایی داشت و به سرعت به دلها نفوذ میکرد، همیشه متعجب بودم از این رفتارش که چگونه اینقدر سریع به قلبها نفوذ میکند! هرکس از سید سوال میکرد متولد چه سالی هستی؟ میگفت؛ ما بچههای انقلابیم! سید متولد سال انقلاب بود، خود را فرزند روحالله میدانست به همین جهت هم مراسم عقدش را به سادگی در حرم امام (ره) برگزار کرد. همین حرکات، رفتار و گفتار او باعث میشد خیلیها در همان برخورد اول شیفتهاش شوند.
دائم ذکر حضرت زهرا(س) بر لبانش بود، مداح نبود اما همیشه وسط هیئت روضه حضرت زهرا(س) میخواند. این ارادت قلبی او به مادرش حضرت زهرا(س) باعث شد همچون مادر پهلوشکستهاش با اصابت ترکش به ناحیه پهلو شهید شود.ه روایت دوستی دیگر:
ابوذر بیوکافی از مداحان جوان انقلابی است که سال ها حضور این شهید را درک کرده و خاطراتی را از این شهید اینگونه روایت می کند:
*به روز زندگی میکرد اما روحیات دهه شصتی داشت
سید اسماعیل از آن جوان هایی بود که شوق شهادت داشت و حدودا 38 ساله بود که به شهادت رسید. روحیات آدم هایی که در دهه 60 زندگی کرده بودند را حفظ کرده بود اما مثل آدم هایی که در سال 94 زندگی می کردند به روز بود.
*از بنیانگذاران یادواره شهدا در استان گیلان بود
شهید سیرت نیا رهبر و به نوعی یکی از بنیانگذاران یادواره شهدا در سطح استان گیلان بود. روزگاری که هنوز یادواره شهدا به این شیوه فراگیر نشده بود او برای شهدای گمنام، شهدای شیمیایی و شهدای اطلاعات یادواره های گوناگون برگزار کرد. متاسفانه بارها از افراد متعدد طعنه و کنایه و حتی تهمت شنید که اصلا تو چرا این کارها را انجام می دهی؟ اما او با قدرت بیشتر این کار را انجام داد و پیگیری کرد. خستگی در قاموس سید معنایی نداشت. با این که استطاعت مالی آنچنانی نداشت و با حقوق پاسداری ساده گذران زندگی می کرد، گاهی از جیب خود در این مسیر هزینه می کرد.
*در همه کارها برنامه ریزی می کرد
هیچ وقت از مسائل شخصی خودش، خاصه مسائل اقتصادی و مشکلات مالی صحبت نمی کرد. همیشه یک رضایت مندی و آرامشی داشت. از قدیم روضه خوان حضرت زهرا(س) بود. انسانی هدفمند که اگر احساس می کرد کاری باعث پیشرفت او می شود حتما برنامه ریزی می کرد تا ظرف چند ماه آینده به آن دسترسی پیدا کند. به جرات می توانم بگویم برای لحظه به لحظه خود برنامه داشت. در داستان سفر به سوریه اش نیز همسرشان تایید می کنند که به خاطر این برنامه ریزی همسرم بود که وقتی قرار شد به سوریه برود اصلا مانع نشدم چون آمادگی داشتم.شب عملیات موهایش را تراشید
شب قبل از شهادتش موهایش را تراشید، وقتی رفقایش از او می پرسند که چرا این کار را کردی در جواب گفته بود: «فردا روز دیدار است». یک از رفقا می گفت: همان روزی که سید اسماعیل به شهادت رسید، تهران بودم. آن شب او را در خواب دیدم که با لباسی ساده آمد کنارم، پرسیدم مگر تو شهید نشدی؟ گفت چرا شهید شدم، به سرهنگ جوادی مسوول کنگره شهدا بگو برایم مراسم بگیرد.