نفهمیدم چرا باید حتما ازدواج میکرد؟
غیر از اون تمام خرجهای جانبیشونو هم مامانم میده ، فکر کن تا خرج مهد کودک ، یعنی خواهرم علنی از مادرم میخاد اونم به این بهانه که من راضی به این ازدواج نبودم و شماها وادارم کردید حالا هم باید شما این خرجا رو بدید
شوهرشم مثله این تاجرا تو دفتر کار پدرم زیر کولر گازی نشسته پا رو پا انداخته ، کسی ندونه فکر میکنه واسه اینجا رسیدن چقدر زحمت کشیده
یه شبه از هیچی به همه چی رسیده ..
از من به تو نصیحت خودت باش اگه بخای با کسی دیگه رقابت کنی دیگه تا اخر عمرت مقایسه میشی هی حس میکنی کم کاری کردی محل نده منم خانواده شوهرم عین شما بودن اما اهمیت ندادم الانم زندگی خودمو دارم استه میرم استه میام نه احترام بیش از حد میزارم که هی انتظارشونو بالابره نه بی احترامی میکنم
عزیزم چیزی نشده که. اتفاقا خیلی هم پدرشوهر خوبی داری معلومه که تو رو مثله دخترش می‌دونه که راحت باهات صحبت می کنه و نصیحتت می کنه.اصلا از دستش ناراحت نشو چون اومده تو روت بهت گفته که چه انتظاراتی ازت داره نه پشت سرت. خیلی هم حرفاش پدرانس و از روی محبت. من بودم اصلا ناراحت نمی شدم و تازه خوشم میومد که چه قدر باهام خودمونیه.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
