سلام عزیزان شب نشین من . مدتهاست که با شما مشکلم رو درمیون گذاشتم . من برای حل مسئله وجودیم یک نیروی عظیم و قوی میخواستم . تمام زندگی من به رویارویی با مشکلات و دست و پنجه نرم کردن با سرنوشتم گذشته بنا براین بابالا و پایین زندگی نا آشنا نیستم . اما اینبار سرنوشت برای من بازی مرگ و زندگی را رقم زده بود هدفم از رویا رویی با این موقعیت زندگی کردن بی هدف برای چند صباحی دیگر نبود . به دنبال رسالت وجودیم بودم که اکنون ناکام میماند . من دوفرزند دارم . مثل خیلی از مادران دنیا که تنها امانت الهیند ترک کردن جایگاه مادری در عین اینکه هنوز اونقدر درمانده نشدم کفران نعمت است . نمیتوانستم خودم را از تک و تا بیاندازم به دنبال یک پشتیبان قوی بودم تا بتونم با حل این مسئله به تقدیرم معنی ببخشم . . دنیای من بی علت نیست . کمی این فلسفه را زود تر از بقیه کودکان فهمیدم . میدانستم بعضی شرایط باعث ایجاد بعضی موقعیت ها در سرنوشت میشود . ولی این را هم میدانم که بعضی از موقعیتها میتواند به تقدیر انسان عمق ببخشه . اکنون مسئله به قدری بزرگ بود که به تنهایی نمیتوانستم آن را تحلیل کنم . همسرم و فرزندانم در موضع احساس قرار دارند . انها حاضر نیستند حتی تب کردن مراببینند . مخصوصا که هنوز داغ برادر همسرم که همسن من بود و به طرز غمگین کننده ای جلوی چشم و در خانه ماا بعد از تحمل دو سال ونیم زجر و شکنجه سرطان از بین ما رفت تازه بود و دهنوز از اون روزهای ماتهب یکسال و نیم نگذشته بود .. . من مبتلا شدم ... از همون لحظه تصمیم گرفتم کمی متفاوت با قضیه برخورد کنم . خواستم به این وحشت از سرطان در خانواده ام پایان بدم بگم که ببینین همه سرطانها لزوما غمناک نیست و میتوان آن را مدیریت کرد و از این موقعیت یک شاهکار ساخت . اما خانواده ام مثل من فکر نمیکرد . همسرم به سرعت خودش را باخت و دخترم که هیچکس رو در دنیا نداشت اکنون با مادری بیمارو رنجور و پدری وحشتزده کودکیش را در یک تونل وحشت از تکرار تجربه سرطان برادر همسرم میگذراند و در این بین پسرک 8 ماهه نازنینم که از سین ه دردآلود و متورمم انتظار شیر خوردن داشت و .... خووووب میفهمید این مادر دیگر مادر نمیشود .... تنهای تنها . هیچ کس ر انداشتیم که برایمان گریه کند حتی چه برسد دعا .... شیمی درمانی شروع شد . کودکی که حتی یک لحظه از سینه ام جدا نکرده بودم به قدرت خدا یک شبه شیشه شیری شد و... با من به شیمی درمانی می آمد درآ غوش همسرم 4 ساعت دست و پا میزد و بازی میکرد و میخوابید تا مادرش را به زهر آلوده کنن . زهری که امید شفا به آن میرفت . و روزهای سخت بعد از آن که ...نپرس . از آن روزها گذشته ولی این سناریو سه بار تکرار شد و من هنوز نتوانسته بودم پیروز ماجرا باشم . اینبار فرق میکنه . نمیخوام مظلوم و رقت انگیز باشم . من به قدرتی ورای ماده نیاز دارم تا بیماری که در من زاده شده جزئ ثابت من نباشد . این نیرو از جایی باید مرا پشتیبانی کند . من آمده ام به گروهی که در آن عضو بودم خبر بدهم که اینجایم . به دعای شما نیاز دارم تا انرژی الهی و شعور مثبت فراوان نهفته در دعا ی خیر به من کمک کند تا از پا نیفتم . از مرگ نمی ترسم . اما چگونه مردن برایم مهم است . نمیخواهم تجربه دوباره درد برای عزیزانم که اکنون خسته هم هستند باشم . به خصوص که معتقدم این بیماری از خود من شروع شده است . سرطان سینه بیماری کسانی است که بیش از حد برای اطرافیانشون انرژی مادرانه خرج کردند . من برای تمام ابنای بشر غصه خوردم و گریسته ام . اکنون نیروی حیاتی ام که باید صرف زندگی خودم بشود صرف این همه مادری برای اطرافم شده است و کم آمده . سرطان بیماری درون است . نفرت و انزجار از بی عدالتی و ظلمی که توانایی مدیریت زندگی را از انسان میگیرد . راه آمدن و سازگاری مظلومانه ای که زندگی را غیر قابل تحمل میکند . این مجازات خود خواسته ایت دربرابر سکوت و رضایت اجباری . تازیانه ایست که بابت گناه مظلومیت میخورم . ...و عیبی ندارد زندگی جز این تجربه کردنها نیست . نیرویی عظیم میخواهم تا جبران انرژی عظیمی که از دست داده ام را بکند . سرطان را خدا نمیدهد . قانون عزیز خلقت است . اگر کم بیاورم و بدنم فاسد شود هرگز زندگی را نمیخواهم . من در تلاشم با این همه تشعشع مثبت و الهی که از دوستانم ساطع میشود نیرویی برای تغییر میزبانی این بیماری پیدا کنم . میخواهم برنامه سلولهایم دوباره نوشته شود . اینجا اشتباهی رخ داده که نا خواسته مقصر اصلیش خوددمم . به بدن نازنینم رحم نکردم . آنچه غم بود در آن ریختم و تحمل کردم . .... این هم آخرش . من از شما گریه و زاری و اشک و آه و اندوه نمیخواهم . اگرچه بعضیهایتان به قدری نازنین هستین که احساسات بشریتون مانند آب جاری وزلال است . من از شما نیروی دعا را میخواهم که به واسطه دعای شما یاران نازنینم خدای بزرگ که هم علیم است و هم شافی و هم کافی از درگاه رحمتش به من صبر و امید و قدرت و نیرو برای برگشتن دوباره ام به مسیر هستی عطا نماید . نمیخواهم بدون انجام رسالتهایی که قبلها برای خود م تعریف کرده ام مسافر دردآلود و باز هم مظلوم اون دنیا باشم . میخواهم خدا این آزمون را از فرزندان و همسرم بردارد . مادرم . فرزندانم رسالت مرا تعریف میکنن. از خدا توفیق میخواهم . دنبال حیات جاوید نیستم اما بهترین سرنوشت را میخواهم . نیازی به ترحم ندارم . من تلنگری هستم که هرزنی در اینجا کمی به سلامت خود می اندیشد . این یکی از رسالتهام است . میخواهم آینه ای باشم از عشق میان خدا و بنده اش ... میخواهم امیید را برای پعضیها زنده کنم . من به نیروی دعای شما نیاز دارم . میخواهم تسلیم غیر حق نشوم . اگر این سرنوشت الهی من باشد با کمال میل میپذیرم و اگر باعث این همه گرفتاری در درون من باشد باید برود . من به خودم اجازه نمیدهم که مرا از بندگی خدا بیاندازد و تلف کند . باید درونم رادوباره برنامه ریزی کنم و در این بین به پشتیبانی خدااا و نظر رحمت الهی که برترین نیروی کیهان است نیاز دارم . من به نام خدا تلاش میکنم که این نعمت الهی که نامش زندگیست و باید صرف کسب کمال شود را به پای رنج بیماری تلف نکنم ... حتی اگر رنج میبرم در مسیر کمال باشد نه گرفتاری تن مادی و شکننده ام . این مهمون نیست . دشمن هم نیست . این خود منم که در من طغیان کرده و به نام و نیروی خدا دوباره رام خواهد شد . اکنون من تنها و خسته نیستم وهمراهانی دارم که برایم خالصانه دعا میکنن تا تقدیرم را خدا ب ه بهترین ها مایل کند . هرجا که او بخواهد دست از تقلا میکشم . اما اکنون وقت سپاسگزاری و زندگی است . ... برای همه عزیزان نی نی سایتی ام سلامتی خواستارم . جز این تاپیک دیگر تاپیک التماس دعا نمیگذارم . دوستانم اگر ناراحت شدید یا دلتون لرزیده حلالم کنید و.. اینجا مادریست که تا آخر عمر به دعای شما نیازمند است .
اذان صبح های حیات بخش .... باید وصیت نامه ی 💕 حاج قاسم 💕 را چندین بار خواند ، قبل از اینکه بزرگترین فرمانده نظامی جهان را از دست داده باشیم ، عارفی وارسته و سیاستمداری بصیر و ذوب در انقلاب را از دست داده ایم و اکنون ماییم و راه او و آنچه که او نوشته بود : خامنه ای عزیز را عزیز جان خود بدانید ، حرمتش را حرمت مقدسات بدانید .
بزرگترین کادوی تولد امسالم رو امروز (۲۸-۰۸-۹۸) از خدا گرفتم دقيقا روزي ك قرار بود نيني ك از دست دادم ب دنيا بياد تست بارداريم مثبت شد الهي هزار بار شكرت😍 مهربونا میشه برای سلامتی و سالم دنیا اومدن دخترم ی صلوات بفرستید ❤️۲۶-۰۹-۹۸ امروز دکتر تپش قلب مورچمون رو شنید😍١-١١-٩٨ امروز رفتم غربالگري خداروهزاربار شكر همه چي عالي بود ي نيني ناز ك دائما شيطوني ميكرد و خودش رو ميكوبيد ب در و ديوار دلم❤️😍😍 ۱۰-۱۲-۹۸ امروز فهمیدم ی دختر کوچولوی ناز تودلمه😍 خدایا شکرت بابت همه ی نعمتهات و دختر نازمون❤️مامان جان صدای قلبت رو واضحتر از همیشه شنیدیم و باهاش بغض کردیم ان شاءالله ۱۲۰سال بتپه قلبت مادر❤️ تا جایی هم ک تونستی شیطونی کردی و منم با دیدنش دلم قنج میرفت 😍 بابات کلی ذوق کرده بود ازینکه تو دختری😍😍 ٢٦-١٢-٩٨ امروز براي اولينبار خيلي واضح لگد ددن و تكون خوردنت رو حس كردم انقد ذوق زده شدم ک یلحظه نفس کشیدن یادم رفت 😍 بابایی هم دستش رو گذاشت رو دلمو تو محکمتر تکون خوردی و کلی کییییف کرد🥰 ١٦-٠١-٩٩ امروز دوباره صداي قلبتو شنيدم عروسك مامان❤️😍 هنوز باورم نميشه ك دارم ميشم مامان ي نازدونه دختر همش واسم مثل خواب ميمونه ك دائم دعاميكنم واقعي باشه😍 سلامت بيا بغلم عروسكِ قشنگم😍🥰🙏🏼
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من تازه عضو شدم اتفاقی این تاپیکو پیدا کردم، خیلی ناراحت شدم. خدا رحمتت کنه. یعنی الان شوهرت و بچه هات در چه حالین؟ ۱۰ روز دیگه سالگردته. شب شهادت حضرت زهرا اتفاقی تاپیکتو پیدا کردم. چقدر غصه خوردم😭
یکی از اصول اسلام عدالته، اگه مثلا ۴ همسری رو قبول نداشته باشی از دین خارج نشدی 👈 روشنفکرنماها معتقدن امر به معروف یعنی فضولی! ولی خودشون صبح تا شب در حال تلاشن که دیگران رو به کاری که از نظر اونها درسته هدایت کنن و در پی آزاد کردن نادانها هستن(انسانیت و خودخواهی یه جا جمع نمیشن!)👈 خدایا هزاااااااران بار شکرت
امروز ۱۶ دی ماهِ سال نود و نه هجری شمسیه، فصل بد خاکستری تموم شده و بهارِ افتابیِ آرزوهایِ بلند پرواز تو راهه❤🌹🍀...من خیلی خوشحال تر از روزا و سال های قبلم چون فهمیدم هیچ چیز و هیچ کس و هیچ موقعیتی بدِ مطلق نیست، زندگی لحظه به لحظش درسه!خدای مهربونم بلند پرواز چشم امیدش به توئه😍من اون پنجره رو رو به منظره دشت های سرسبز باز میکنم💖💪امروز ۱۶دی ماه هزار و چهارصدِ من تو مسیری هستم که باید باشم هنوز اول راهم اما تو راه درستی قدم گذاشتم.روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم که میگفتم مگه بدتر از اینم میشه؟ اما من از همشون عبور کردم و رو خودم تمرکز کردم.خدای خوبم من همیشه بودنت و حس کردم ازت ممنونم که کمکم میکنی باتمام وجود سپاس گذارم❤همه چیز بهتر و بهتر میشه و من میرسم به ارزوم.از این عشق و اشتیاق دنیایی میسازم به وسعت قلبم🌱❤من دوباره جوانه زدم...و این شروع سبز شدنه...دوستت دارم بلندپرواز