ما خونه موقت مادرم اینا هستیم تهران. من اینجا رو خیلی جمع و جور نکردم خییییلی شلوغ شده بود. پدرشوهرم یهو در خونه رو زد اومد بالا. میخواست یه وسیله ای رو برای شوهرم بیاره.
آخه چرا بی خبر اومدی بابا جون؟😢😢😢نمیدونم گریه کنم بخندم.
یه دوری وسط خونه زد منم همینجوری عرق شرم میریختم.
دید اوضاع خیلی خفنه خودش بنده خدا زود رفت. 😢😢😭😭😭😭😭 نمیدونم چکار کنم زنگ بزنم عذرخواهی کنم یا تشکر کنم اون وسیله رو آورد . با خودش چی فک میکنه؟