وایی خدا نکشتت یاد مامانم افتادم مینشست وسط خونه چهار زانوما چارتارو نگاه میکردکه داریم همدیگرو میخوریم و خیلی مظلومانه فقط اشکاش میامد 🤣🤣🤣🤣بمیرم برات مامان
من واقعا کشش ندارم بچه ی خواهرم دوسه سالش بود اصلا از چشمام آویزونه از بس دوستش دارم ها به حرفم گوش نداد کشیدم در کو نش هنوزم یادم میفته دلم میسوزه 😅😅😅😅