مامانايي ك ني نيشون مرداد ٩٩ بدنيا مياد

ممنون عزیزم

هزیزم

مبارکش باشه

حالاشاید پسر نشد

میتونی به نیت خودش بدی به بهزیستی یا کسایی که سیسمونی جمع میکنن

فداتشم سر همی‌ طوسی سفیده با لباس شیری و استین بلند شلوارا خیلی کوچیکن من خودم ۱۹ تیکه گرفتم اینطوری کوچیک نیستن اره میبخشم بعدشم تا بچه جدید بیاد پسرم باشه حتی اونموقع بازم شوق بچه و لباسای جدیده درست میگید میدم به نیازمندا تو فامیل یا اشناهم داریم کسایی که از نظر مالی خیلی خوب نیستن و نیازمندن میتونم بدم به اشناهم 

بذاری واسه بعدی هم خوبه. موریانه نمیخوره اگر جای امن بذاری. من هنوز لباسای پسر اولمو یادگاری نگه داشتم صحیح و سالمن😍

منم از یه طرف گفتم نهایتش نگهمیدارم بزرگ شد به خودش میدم یا یادگاری  وای امشب وقتی فکر میکردم دنیا میاد بزرگ میشه میخواستم گریه کنم  زندگی چرا انقد آخرش تلخه 😭فکرای بد میومد برام اینکه منم بچه هام بزرگ میشن میشم مثل مامان بابام میشینم حسرت این روزا و نوزادیشو میخورم😢😭من چرا انقد دیونه و افسرده م نمیدونم اصلا نمیتونم تو لحظه زندگی کنم دوسدارم زندگیم همینجا متوقف بشه با داداشای نوجونم مامان بابای جون و خودم شوهرم و نی نی کوچولوم کاش میشد اینجا زندگیو  استپ کرد و دیگه عمر  نمیگذشت 

عزیزم این کارا رو ماما گفته از هفته چند انجام بده؟

اخه شربت زعفرون میگن همون موقعی ک دردا شروع میشه بخورید زودتر نخورید

عروس جون دکتر دخترم بهم گفت حتما بهش بده زردیشو از بدنش خارج میکنه 

درصورتی ک سر دختر اولیم بهش نداده بودم ولی دومی رو دادم 

نمیدونم راستش عزیزم

من حرفای خانم زوستا و واقعا قبول دارم

ادم میمونه چکار کنه 🤔🤔🤔🤔

الان فک کنم من وارد 38شدم طبق ان تی. نه دوستمم گفت شروع کردم دوهفته قبل خیلی دهانه رحمم بازشده

اخا پس گفته از هفته 38 شروع کن 

خ هم خوبه👍👍

اره عزیزم

سلام مامانا منم مامان مردادی ام نزدیک یکماهه ک  تاپیکو دنبال میکنم ولی پست نذاشتم ظهر ساعت یک با ترشح موکوس دردام کم کم شروع شد و تا دوش گرفتم و وسایل جمع کردم ساعت شد سه و نیم که مامانم آمد پیشم و کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان با درد متوسط که گفت یه سانتی و ماما خصوصی گرفتم تا رفتم خونه دردام خیییلی شدید شد دوباره هفت بعد از ظهر رفتم مطب دکتر چون زایمان بدون درد میخواستم قرار شد تا شش سانت مطب دکتر باشم که ساعت هفت تازع دو سانت بودم دوباره رفتم خونه و ورزش روی توپ انجام دادم ولی اصلا نمیتونستم و دردم خییییلی شدید بود تا ساعت ده شب و دوباره رفتم مطب چهار سانت بودم که زعفران و خرما خوردم و ورزش روی توپ تا یازده و نیم تقریبا هشت سانت شدم که اومدیم بیمارستان و ماسک بی دردی بهم زدن نسبتا خوب بود ولی معده ام بشدت سفت بود و احساس دفع خیلی بد داشتم خلاصه همین آخرا ک سر بچه اومد پایین ضربان قلبش ضعیف شد و واقعا فشار خیلی زیادی روم بود تا اینگه بچه بدنیا اومد و بند ناف سه دور دورگردن و پنج دورهم دور بدن و بازوهای پسرم پیچیده بود وقتی دنیا اومد اصلا گریه نکرد همه دکتر ها و پرستارا بیمارستان ریختن تو اتاق زایمان و به بچه میرسیدن منم تازه زایمان کرده تو شوک وحشتناک بودم و مطمئن بودن بچه نمیمونه وااای که چ برزخی بود بعد از چهل دقیقه و وصل سرم بچم یکم بهتر شد الانم تو دستگاهه توروخدا دعا کنید بچم سالم بمونه این پستم نوشتم که شما با دلای مهربونتون برام دعا کنید خدا بچه رو بهم ببخشه تورو خدا بچمو هنوز ندیدمش دعا کنید سالم بمونه و حالش خوب شه ....😔😔

انشاله که فردا نی نی نازتو سلامت میزارن تو بغلت همین که به سلامتی زایمان کردی و نی نی تا الان خوب بوده مطمعن باش بهتر میشه عزیزم انشاله که صد ساله بشه نی نی قشنگت زیر سایه ی تو وپدرش نا امید نشو و نااحت نباش میدونم خیلی سخته که ۹ ماه انتظار بعدش استرس و ترس ولی انشاله بغلش میکنی همه این استرسا از بین میره

فدای مهربونیت تروخدا دعا کنید واسم 😞😞