کسی با همسایش اهل رفت و آمد هست آخه من با یکی همسایه هام همسن و دوست بودم بعد که باردار شد رفتارش خیلی عوض شد هر دفعه میگفتم بیام پیشت و یا تو بیا پیشم بهانه میاورد گفت منو شوهرم زیاد اهل برو بیا نیستیم خیلی ناراحت شدم جالبه برام کسی که باردار میشه انقد اخلاقش عوض میشه یعنی یا ب خواستش میرسه اصلا خیلی ناراحت شدم حتی شوهرمم خوشش نمیاد رفت و آمد کنم و.....آیا کسی هم اینطوری بوده .....؟؟؟؟!!
به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو. بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی تو. نگران این نباش که زندگیات زیر و رو شود. از کجا معلوم زیر زندگیات بهتر از رویش نباشد. شمس تبریزی♥️
بعضیا اینطورین مثلا دوسته من توی زمان بارداری اگر خانواده طرف رو نمیشناخت هیچچیزی از خونش نمیخورد بخاطر مال حلال و حرام و... شاید این دوستتونم چون شناختی روی شما خیلی نداشته(از نظر درآمدی و...) اینکارو کرده البته این نظر منه شاید کار دوستتون علت دیگه ای داره
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
احتمالا بارداری سختی داره الان نیاز به استراحت بیشتر داره شما هم سریش نشو بهش کمتر برو و بیا و خودت ...
نمیرم نمیام ۶ ماهه که بهشو ندیدم تا برم بیام از همون اول رفتار خاصی داشت ب این نتیجه میرسم با هرکسی رفت وآمدی نداشته باشم دیگه .......شوهرمم دوست نداره