داستان زندگی گلچهره،متولد ۱۳۲۵ هست
به قلم من❤️امیدوارم دوست داشته باشین🌹
دستامو کردم میون ظرفا.نم نم بازی میکردمو میشستم.مامانم از توی حیاط صدام زد:گلچهره دوتا دستمال بیار میخوایم روی دیگوبرداریم.سریع دستامو آب کشیدمو دستمالا رو بردم توی حیاط.دوتا خواهرام توی حیاط نشسته بودن روی زیلویی که مامانم انداختهبود.ظرفارو چیده بودن کف حیاط و منتظر بودن