سلام سلام خانم ها
بالاخره قسمت منم شد که خاطده قشنگم و بگم و ثبت کنم تو نینی سایت ....
من 26 فرودین زایمان کردم و خاطره شیرین زایمانم و میخوام براتون بگم...25 فروردین بود که با تاریخ Lmpدقیقن ۳۸ هفته و ۴ روزم بود و با اولین سونو ۳۷ هفته و ۶ روزم بود که از صبح مشغول تمیز کاری خونه بودم و حسابی سنگین شده بودم و دعا دعا که گل پسر کجایی بیا دیه خسته شدم...ساعت دوازده بود درد بسیار شدیدی تو دلم پیچید اولین بار نبود از هفته قبل این دردا رو داشتم اما به فرقی داشت این دردا نیم ساعت یکبار تکرار میشد و هر دفعه زمانش بیشتر میشد زمان گذاشتم تو دوساعت ۴ دفعه دقیق دردم اومد ولی دفعه اول ۱۰ ثانیه و بعد ۲۰ ثانیه و بعد ۳۰ ثانیه تو این مدت هم با توپ پیلاتس حسابی ورزش کردم و برگ سنا دم کردم و خوردم و شربت زعفران خوردم و خاکشیر با آب ولرم و شربت مصفای خون خوردم ... هرچی به دکتر بیشعورم زنگ میزدم جواب نمیداد و اخر گوشیش و خاموش کرد ... پیری از ترس جونش بیمار هاش و رها کرده بود خدا ازش نگذره... خلاصه ماماهمراهم هم زایمان داشت و پیام داد تو زایشگاهم و صبر کن بهت زنگ میزنم...منم قرار بود همون روز برم مرکز مامایی که پول ماماهمراهم تصویه کنم و قطعی بشه...زنگ زدم مرکز مامایی علائم و گفتم گفتن که اگه درد نزدیک تر شد یا خون دیدی خبر بده ...حدود ساعت ۵ بود که دردا شده بود ده دقیقه یکبار و امون میبرید ولی قابل تحمل بود و من سعی میکردم با فشار دست و ذکر موقع دردا خودم و آروم کنم...شوهرم که تا اون لحظه باورش نشده بود خودش زنگ زد مرکز مامایی و علائمم و گفت خانم ماما گفت که سریـــــع بیارش برای معاینه... من تازه داشتم ناهار میخوردم و تموم که شد پاشدم ساکم و جم کردم و ظرف ها رو شستم و لباسای شوهرم و شستم و وسایل مهم و گذاشتم...ساعت ۷ بود که ماماهمراهم زنگ زد گفت جانم بگو گفتم این جوری ام گفت ببا مرکز مامایی منم میام اونجا بگم خانم دکتر معاینه ات بکنه...خلاصه لباس پوشیدم با هرار مکافات ولی یهو یه درد خیلی شدیدی اومد که احساس کردم لباس زیرم خیس شد نگاه کردم یه عالمه خون بود...