بیایید خاطرات خنده دارتون رو بگید

من یه بار خونه شوشو اینا همه بودن، خواهر شوشو داشت میگفت واسه فلان بیماری شیر بز خوبه.... من چشمهام گرد شد پرسیدم شیر بز؟؟؟مگه بز شیر داره؟؟؟؟؟؟؟؟ اونقد تعجب کرده بودم اصلا حواسم نبود دارم چی میگم ول کن هم نبودم با زگفتم مگه بز مرد نیست گوسفند زن؟؟؟ _آخه تا اون موقع فکر میکردم بزها نر هستن و گوسفند ها ماده_ خونه رفت رو هوا از خندهو من شوشو رو میدیدم که سرش رو انداخته پایین

یه شب میخواستم با یه اس ام اس از شوهرم بخوام که بیاد پیشم بخابه واز این حرفا :D

براش نوشتم بیا امشب به بالینم که صبرم رو سر آوردی و.......

فرداش خواهرم بهم زنگ زد گفت این اس ام اس چی چی بود نصف شبی واسه شوهرم فرستادی ؟!

😐😐😐😐

یه سوتی خیلی توپ دارم

یه روز صبح که میخواستم برم سرکار ، وقتی سوار تاکسی شدم جلو نشستم ، سه نفر هم عقب بودن، تو این فکر بودم که نرسیده به شرکت که یه مغازست پیاده بشم و یه ساقه طلایی بخرم داشتم پیش خودم میگفتم نزدیک چراغ راهنما میگم به راننده که پیاده شم برم ساقه طلایی بخرم

خلاصه وقتی نزدیک شدم پول دراوردم بلند به راننده گفتم آقا یه ساقه طلایی بدین

منم بگم
چند وقت پیش یه اس دادم به همسری و کلی قربون صدقش رفتم تهش همگفتم میای یه سطل ماست بگیر
چند دقیقه بعدش یکی از دوستام که از بچه های همین سایته و تا حالا هم از نزدیک ندیدمش و خونشون هم کرجه بهم اس داد که باشه عزیزم ولی من تا ماست و بخرم و براتون بفرستم شب میشه اشکالی نداره؟؟

یه لحظه هنگ گردم مردم از خجالت براش اس دادم من برای همسرم فرستاده بودم بهم گفت است یه سر هم به من زده
البته نگاه کردم برای شوهرم رفته بود نمیدونم از دست مخابرات

بچه یه بار تو تاکسی یه خانومی بوده یه بچه کوچیک داشته...بچش خیلی گریه میکرده کنارشون یه اقای میانسالی بوده به بچه میگه عزیزم اگه گریه نکنی مامانت واست شکلات میخره....بچهه میگه تو گ /وه نخور....اقای با شخصیت و میانسال سرخ میشه و دیگه تا مقصد حرف نمیزنه..............ههههههههههههه

فکر کنین ...خیلی جالبه

سوتی مامانم را میگم آخه جالبه

رفته بودیم خونه مامان شوشو جاری و نینیش و همه و همه بودیم و البته مامان گلم هم بود خلاصه یه کم گذشت مامانم میخواست مثلا شروع کنه حرف زدن با بچه جاری هی میگفت چه پسره نازی ... چه خوشگله.....آقا پسر بیا ....خلاصه دیدم ول کن نیست برگشتم گفتم مامان دخترههههههههههههههههههه

مامانه منم یه بار رفته بود مخابرات برای اینکه زودتر کارش رو راه بندازن اومده به یارو بگه الهی زنده باشی ، گفته الهی زنده نباشی

یه بار یه اقاهه میاد خونشون میبینه خانومش داره نماز میخونه...میزنه دم **نش میگه امشب این سرویسه...میاد جلوتر میبینه زنش تو اشپزخونس ...میفهمه اونیکه داشته نماز میخونده مادر زنش بوده...میره از خونه و دیگه نمیاد..............ههههههههههههههههه