حالا که فهمیده قرنطینه داره تموم میشه.. هی میگه فردا باید برم بانک.. هرچی میگم نرو بمون خونه... میگه میخوام برم و باید برم با رئیس بانک(دوست صمیمیش) صحبت کنم...
حالا اگ مامانش بود دست از پا خطا نمیکرد
هرکی بهش گفتم فعلا یکم رعایت کن
اصلا ب گوشش نمیره
مثلا سر شام بودم.. کوفتم شد.. اومدم تو اتاق
چیکارش کنم اینو.. یکی بیاد سرپرستی قبول کنه