دقیقا منم چون از شوهر سابقم خوردم دیگه یاد گرفتم همش ب مامانم میگم بابا اینقدر بیش از حد محبت نکن خودتو ما کوچیک میشیم از همه نظرم از همشون سرتریم بابا بعضیا دور بر میدارن نه از کسی بخواه کلفتیتو کنه نه کلفت کسی شو ، هی میگه نه ولش کنین درست میشه
به خداعروسهای اینجوری زندگی میکنن
اینقدربه گفتاریه پیرزنه میگفت اینا عزیزنن چون کسشون عزیزه
تواگرداداشت میخاست حرفی بزنه میزد
پس بدون ای عروسه عزیزه
عزیزم درکت میکنم منم با شوهرم فامیل وهمشهری نبودم اما جاریم فامیلو همزبونشونه دوهفته میرم شهرستان با خواهر شوهرم کل خونه تکونی وکارا رو انجام میدیم درحالی که آشپزیه این همه ادم هم کلا رو دوش منه اونوقت جاریم یا نمیاد اونورا یا اگر بیاد خانم میشینه عمرا یه تخم مرغ برای خودش حتی بپزه ولی چون فامیل زیاد داره اونورا کسی بهش تو بگه زود میذاره میره در واقع دنبال بهونس ببین چه احترامی داره ولی من بیچاره تو غربت حتی زبون محلیشونو نمیدونم بازم ازم راضی نیستن و کلی اذیتم میکنن ...
نمیدونم ولی آدم یه وعده مهمونی میره ظرفها وسفره رو کمک میکنه،من خانواده همسرم رو دعوت کنم نمیزارم هیچ کار کنن خونم،ولی اگه بریم اونجا حتما ظرفها رو میسوزم،با اینکه سه تا جاری هستیم ودوتا خواهر شوهر،یکی از جاریام که بزرگست اصلا انگار نه انگار،مثل اینکه اومده هتل
درست نمیشه که هیچ پرو تر هم میشه اینا سیاست بلدن منم اگه بلد بودم الان به آشپز خانواده شوهر نبودم نمیگم نباید کار میکردم ولی باید از اول تقسیم کار میشد نه اینکه کلا آشپزی رو وظیفه من بدونن وخودشون سرشون تو گوشی باشه
به نظرم برای بیخیالیت باید راه دیگه ای پیدا کنی نه اینکه خودتو قائم کنی. تو دختر اون خونه ای یادت نره. جاتو به کس دیگه نده.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
