من مادرم ؛بچه ام از پوست گوشت خودمه نه ماه تو شکمم بوده دو سال شیرم رو خورده با تمام وجود عاشقشم اما
خیلی وقتها حوصله اش رو ندارم دعواش میکنم تهدیدش میکنم حتی شده بزنمش جلوی شوهرم خانواده ام خانواده شوهرم بیشتر مواقع هم همه حق رو به من میدن میگن مادر خسته میشه کلافه میشه حتی خود بچه ام هم با این که من زدمش بعد چند دقیقه میاد میگه مامان ببخشید من خیلی دوست دارم
ولی اگه نامادری بودم و بی حوصله میشدم دعوا میکردم تهدید میکردم همش به پای زن بابا بودنم نوشته میشد حتی شوهرم هم درک نمیکرد چه برسه به بقیه
حرفم با اونهایی هست که میخوان برن و زن یه مرد بچه دار بشن بدونید همیشه مهر زن بابا بودن رو پیشونیتونه حتی کارهایی که ما مادرها به صورت روتین انجام میدیم از طرف شما جنایت محسوب میشه اگه میخواین زن بابای خوبی باشید باید جز بهترین مادرها باشید چون یه مادر معمولی حق داره هر کاری بکنه ولی یه زن بابا باید فوق العاده باشه و چه نامادری هایی رو دیدم که فوق العاده اند