من ساکن تهرانم و خانوادم شهرستانن.
ما دوتا خواهریم من خواهر بزرگتر هستم از وقتی که یادم میاد پدر مادرم انتظار بهترین چیزها رو از من داشتن. در حد توانم سعی کردم براورده کنم و حرف گوش کن بودم. اما هیچ وقت ازم راضی نبودن . شاغل هستم. پدرم تنگ دست و وضعیت مالی خوبی نداره واسه همین کل جهیزیمو خودم خریدم که هیچ فشاری بهشون وارد نشه بعد ازدواجم پول میریختم به حساب مادرم که واسم کادوی شب یلدایی و عیدی و ... بخره بیاره واسم . پول میدادم که خانواده شوهرم دعوت کنه.
شوهر که کردم پدرم گفت چون خرجت کردم درس خوندی بهم بدهکاری کار کردی پولهایی که از بچگی خرجت کردم برگردون.