سلام
امروز با شوهرم دعوامون شد سر یه چیز بیخود اونم اینکه رفت بیرون چیزی برای خونه بخره و بیاد وقتی برگشت خیلی یواش ک بچه هام بیدار نشن اشاره کردم درو یواش ببند به تریپ اقا برخورد که حالا من برای یه بیرون رفتن و امدن باید اهسته برم و بیام!اختیار ندارم و...
منم گفتم تو بچه هارو نگه نمیداری صبح تا شب با منن منم که نمیتونم چون تو میخوای راحت باشی و سر وصدا کنی مدام دستم به بچا باشه منم استراحت لازم دارم اونم رفت لباساش عوض کرد و رفت ک بره خونه مامانش
منم رفتم پشت سرش دررو یواش ببندم بهش گفتم رفتی گزارش بدی!کامل گزارش بده به مامانت یه نکته جا نمونه(اخه تا یه اتفاقی میافته تو خونمون میره خبرشو همه جا میده خواهراش و مادرش که جای خود دارن و این جمله هم تکه کلاممه همیشه میگم میخندیدیم اما امروز بجای خنده کتک جایگزینش بود)
دررو بستم و اومدم بیام سراغ فتدوقیام دیدم در با چنان سرعتی باز شد شوهرم اومد سمت من منو گرفت سمتش دوتا کشیده کشید زیر گوشم و منم مات و مبهوت از کارش و عصبانی شدم گفتم همه چیت جور بود فقط همینت کم بود و شروع کرد بیشتر زدنم و موهامو کشیدو اخرش بعداز زدن من اومد ک بره گفتم سوییچ ماشین میذاری و میری هرجا ک رفتی هم برنگرد چون رات نمیدم
از ساعت ۱۲و نیم ظهر ک رفته نه یه احوال پرسید نه یه زنگ زد برای بچه هاش حالا احوال من به درک
خیلی اعصابم خورده از ظهر تا حالام از اعصاب خوردی یه چکه اب هم نتونستم بخورم از یه طرفم میگم طوری نیست وقتی مهرمو گذاشتم اجرا میفهمه کجا چ خبره
نمیدونم چش بود ولی خداییش من دهن به دهنش نذاشته بودم تازمانی که منو زد
امشبم عیده این بود عیدی من