ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
پیجهای بیزنس اگه در مورد اینستاگرام سوال داشتید تگم کنید تا جایی که بتونم کمک میکنم به اسمم گیر ندید که خودم پشیمونم ولی از نینی سایت هم انتظار نداشتم قبول کنه
شاید باورتون نشه ولی من دوتا ماجرای اونجوری داشتم سر هر دوتاشم سوسه اومدن خانواده هاشون و نزاشتن بهم برسیم ولی الان بعد هفت هشت سال همشون ب سزای کارهاشون رسیدن و تاوان بلاها و دل شکسته ی منو دارن پس میدن
الهی عظم البلاء''..خدایاگرفتاری بزرگ شد..".وانت المستعان...وتویاری دهنده ای...🌸خدایا منم مادر بشم ب زودی...منتظرم نزار🌸تویی ک الان داری امضام رو میخونی...✅برا حاجتم یدونه صلوات میفرستی؟ممنون💜
یه همسایه هامون دختراش خیلی خوشگگگگلند ولی وضع مالیشون معمولی بود دخترا میرفتن تهران پسر تهرانیا(پولداراشون و اونایی که زن داشتن(برای اینکه مردا نتونن شکایت کنن و...)) تیغ میزدن و بعدم وضع مالیشون توپ شد رفتن ترکیه خونه خریدن😐
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍