2733
2734

بیاین تعریف کنین بخندیم😅


منظورم خیانت و اینا نیست. منظورم ماجراهای عشقی پیچیده است که اگه واسه کسی تعریف کنی فکر میکنه داری از خودت در میاری


ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
2738

شاید باورتون نشه ولی من دوتا ماجرای اونجوری داشتم سر هر دوتاشم سوسه اومدن خانواده هاشون و نزاشتن بهم برسیم ولی الان بعد هفت هشت سال همشون ب سزای کارهاشون رسیدن و تاوان بلاها و دل شکسته ی منو دارن پس میدن

الهی عظم البلاء''..خدایاگرفتاری بزرگ شد..".وانت المستعان...وتویاری دهنده ای...🌸خدایا منم مادر بشم ب زودی...منتظرم نزار🌸تویی ک الان داری امضام رو میخونی...✅برا حاجتم یدونه صلوات میفرستی؟ممنون💜

یه همسایه هامون دختراش خیلی خوشگگگگلند ولی وضع مالیشون معمولی بود دخترا میرفتن تهران پسر تهرانیا(پولداراشون و اونایی که زن داشتن(برای اینکه مردا نتونن شکایت کنن و...)) تیغ میزدن و بعدم وضع مالیشون توپ شد رفتن ترکیه خونه خریدن😐

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687