2777
2789
عنوان

از کارای بامزه یا محبت کردنای بچه هاتون بگید ذوق کنیم😍

| مشاهده متن کامل بحث + 804 بازدید | 72 پست

من بچه خواهر شوهرم از اون سیریشاس که وقتی میبینم ول کنم نیس نزدیک ۴سالشه تو ذهنش من ملکه زیباییم..میبینمش شالمو درمیاره مانتومو میخواد کیفو کفشمو میبره میپوشه شالمو که درمیاره میگه موهات چقد خوشگله رفتی ارایشگاه😂😂 منظورش شنیونه..یامیگه من دوس دارم دختر شما بشم😁😁.. یه ماه پیش مامانش میخواس زایمان کنه رفته بودیم پیشش گیر داد که میخوام پیش شما بخوابم(منو شوهرم) منم گفتم بیا اشکالی نداره تو اتاق گفت من مامان شما هستم حالا دخترم گوشیتو بده به مامانت منم گفتمش نمیدم بهم گفت چرا با مامانت لج میکنی😂😂😂گفتمش شارژ نداره فردا بهت میدم که بیخیال شد نصف شبم جیش کرد بهم😭😭😭😭دوس داشتم خفش کنم

خدایا سپاس که همدم لحظه های منی😍😍😍😍😍   ......کاربری دومم
انقد خندیدم یعنی همشو تصور کردم بیحال شدم از خنده.😂😂😂😂😂 حالا شاید یادش بره. ولی انقد ذهنشون فعا ...

تبشالا همیشه لبت خندون باشه

والا یه سوالایی میپرسه میونم اصلا گیج میشم مثلا میگه ادم چرا نقاشی میکشه میگم خوب لذت بخشه میگه چرا لذت بخشه میگم خب ادم اروم میشه خوشش میاد میگه چرا ادم نقاشی میکشه اروم میشه میگم  چون که علاقشه اصلا یه جور میپیچونم واقعا دیگه جوابی تو استین ندارم بدم بهش یا میگه خدا کجاست میگم تواسمونه میگه پس چطور صدامونو میشنوه چطور چشماش مارو میبینه  بخدا گاهی بحثو عوص میکنم دیگه که یادش بره خیلی سوال عجیب غریب میپرسه

دیگران راببخش...حتی وقتی متاسف نیستند بگذارحق با انهاباشداگراین ان چیزیست که به ان نیازمندند برایشان مهربفرست وخاموششان کن خودت رابه کوته فکری گره نزن این سلامت روانت راازتومیگیرد۰

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

کنجکاوه💫چند سالشه؟

پنج سالشه خیلی سوال میپرسه مثلا امشب یه فیلم دیدیم دختر لال بود نمیدونست صحبت کنه من براش توصیح دادم که ناشنواست یعنی نمیتونه صحبت کنه نمیشنوه میگفت یعنی زبوم نداره  دندون نداره گوش نداره این که گوش داره دندون داره پس چطور نمیتونه گفتم یه نوع مریصیه اصلا دیوونم کرد اینقد سوال جواب کرد

دیگران راببخش...حتی وقتی متاسف نیستند بگذارحق با انهاباشداگراین ان چیزیست که به ان نیازمندند برایشان مهربفرست وخاموششان کن خودت رابه کوته فکری گره نزن این سلامت روانت راازتومیگیرد۰
تبشالا همیشه لبت خندون باشه والا یه سوالایی میپرسه میونم اصلا گیج میشم مثلا میگه ادم چرا نقاشی میکش ...

اکثر بچه ها همینطورین. تو یه سنی پر از سوال و کنجکاوی، تو یه سنی جستجوگر و ماجراجو... خدا حفظ کنه برات بچه بانمک و شیرینتو❤

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
اکثر بچه ها همینطورین. تو یه سنی پر از سوال و کنجکاوی، تو یه سنی جستجوگر و ماجراجو... خدا حفظ کنه بر ...

سلامت باشی اره اصلا بچه های این دوره زمونه خیلی بلان دادشم میگفت والا من خودمو با بچه های این دوره مقایسه میکنم انگار من خنگ بودم  اینقد الان باهوشن

دیگران راببخش...حتی وقتی متاسف نیستند بگذارحق با انهاباشداگراین ان چیزیست که به ان نیازمندند برایشان مهربفرست وخاموششان کن خودت رابه کوته فکری گره نزن این سلامت روانت راازتومیگیرد۰
پنج سالشه خیلی سوال میپرسه مثلا امشب یه فیلم دیدیم دختر لال بود نمیدونست صحبت کنه من براش توصیح دادم ...

بچه خواهرشوهر منم اینجوریه اونم پنج سالشه. انقدم منو دوس داره هر وقت منو میبینه فقط بامنه. حالا من هر چی بگم یه چیزی از توش درمیاره برا تحقیق. مثلا میگه قصه بگو میگم بعد مثلا میگم یه فیله بوده داشته تو جنگل میرفته واسه خودش...سریع میگه فیله چه رنگی بود؟ جواب میدم تا میام بقیشو بگم میگه با ماشین میرفته یا پیاده؟ میگم پیاده. میگه چرا ماشین نداشته؟ میگم عه ببخشید داشته من حواسم نبود😫که ول کنه ولی میگه ماشینش چی بود؟ چرا فلان ماشینو نخریده؟

یعنی تا یه قصه بگم سرگیجه و تهوع میگیرم فشارم میفته😔😔😂😂😂

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
بچه خواهرشوهر منم اینجوریه اونم پنج سالشه. انقدم منو دوس داره هر وقت منو میبینه فقط بامنه. حالا من ه ...

اخ که کپه پسر منه  دقیقالنگه خودشه دیگه ببین من چیمیکشم هرروز هرروزسروکار دارم با این حرفا مثلا میگم داستا شنل قرمزی میگه چرا شنل داشت بتمن بودسوپرمن دوستشون بود شبیهشون بود پرواز میکرد چرا شنلش سیاه نبود بلند بودکوتاه بود ...

دیگران راببخش...حتی وقتی متاسف نیستند بگذارحق با انهاباشداگراین ان چیزیست که به ان نیازمندند برایشان مهربفرست وخاموششان کن خودت رابه کوته فکری گره نزن این سلامت روانت راازتومیگیرد۰
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  8 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  9 ساعت پیش