منم یک ماه دستم توی گچ بود نه زنگ نه کمک بجاش کلی مهمون هم با خودش اورد و ازش پذیرایی هم کردم باواون دستم
منکه بیخیال شدم چون هرچی من میگم باز مادرش یه چیزدیگه میگه پرش میکنه ایتقدر پرتوقع هستن که حتی برا مادربزرگشم توقع دارن کارکنیم ودیروز دنبال کارای مادربزرگش بود اخرشم میگم چرا تواینهمه نوه داره و....میگه حالا سالی یه بار ازما کاری خاستن باید انجام بدیم پدرومادرمونن😤😧😧😧😧😧
از ديدن بچت محرومشون كن
جاري منم خيلي اذيتش كردن سر عقد عروسي،نامزدي،ولي برادرشوهرم همش پشت خانو.ادش بود جاريمم به روسهاي خودش از ديدن بچش مخرومشون كرده ...طوريكه الان بچش سه سالشه ..مادرشوهرم ميگه حسرت به دلم موند يبار مهلاررو سير بغل كنم
خودتو ب خاطر اونا عصبی نکن
مادرشوهرم منو زد ولی شوهرم بازم میره بهشون سر میزنه میگه هرچی بوده تموم شده
خودتو زجر نده
کاری نمیشه کرد زندگی تو بکن
عزیزم توظاهرزندگیشومبیینی!! چرانمیگی یه عمر دربه دری کشیده سایه پدرومادربالاسرش نبوده؟ اوارگی کشیده .چراچشم نداریم یه لحظه یکیوخوب ببینیم؟ چرا ازبدبختی بقیه خوشحال وناراضی ایم ازخوشبختیشون ناراحت؟؟ تااین طرزنگاهت وکنارنزاری همیشه داغونی چون باطن زندگیتو باظاهر زندگیه دیگران مقایسع میکنی! میخای پدرومادرتوازدست بدی؟ چهارتاتیکه وسیلع بخری؟ اونوقت احساس خوشبختی میکنی؟ پس ازخدا همینوبخواه ک خانوادتوبگیره و به جاش ترحم بقیه وچهارتاوسیلع بهت بده 😊
دوست دارم بخدا از روی همشون با تریلی رد بشم .به قولت دوست دارم برم مشاور ببینم چیکارکنم واقعا خسته شدم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
20 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
