دیشب رفتیم خونمون با مامانش بعث کرده بود معلوم بود دلشو بد شکسته خیلی بد گریه میکرد تا خود صبح بعد خوابید ظهر بیدار شد خیلی رفتارش خوب بود بهم میگفت واقعا میخای زندگی کنی منم گفتم آره گفت پس از الان چادری شو گفتم هرچی تو بگی بعدش گفت نه وقتی خودت دوسنداری دلم نمیاد مانتو بپوش ولی حجاب داشته باش شوخی میکرد باهام محبتش اصلا کم نشده مث همیشه بوس و بغلم میکرد ولی شکاک تر شده