ما هنوز عقدیم شوهرم یه سهر دیگ کار میکنه چون بهش گفتن دورکاری بابد انجام بدی اومده شهرمون چند رور خونه مادرم هستیم چند رورم خونه ماددشوهرم دیروز رفتیم ماهیگیری غروب برگشتیم خیلی خسته بودم مادرشوهرم گفت شام درست کن هرچی ک خودت دوست داری گفتم باش اومدم تو اتاق ب شوهرم گفتم کاشکی خونه خودمون بودیم گفت چطور گفتم الان میخوابیدم لارم نبود شام درست کنم اینو ک گفتم میگه تو وظیفته برای مادرم کار کنی میخاستی کار نکنی چرا شوهر کردی خیلی ناراحت شدم بعدش ارم عڋرخواهی کرد ولی بازم هنوز دلم اروم نگرفته ناراحتم خیلی