یه سال و نیم با کسی دوس بودم ک لحظه لحظه های رابطمون پر از عشق بود ینی مامانم همه شب خالم میگف دیگ هیشکی مث اینا عاشق نیس ساعت ها باهم حرف میزدیم همه جا باهم خاطره داریم حتی شبا یواشکی میرفتیم بیرون و روزاعم ی روز درمیون بیرون بودیم بعد ی مدت کم کم سرد شد باهام توهینا بیشتر شد دعواها بیشتر شد و اخرم گف دیگ تمومش کنیم و نمیخواد صدامو بشنوه خیلی سخت بود خیلی بعدش فهمیدم همون روزی ک باهام بهم زد رف با ی دختر دیگ دیگ نابود شدم فقط خودزنی میکردم و کارم شده بود گریه و عین دیوونه ها نامه مینوشتمو باهاش حرف میزدم ی ماه گذشت من تازه اگروز باخودم کناراومدم و شمارشو شماره مامانشو هرکی ک بهش مربوط میشد پاک کردم اونوقت همین اشب بعد ی ماه بهم زنگ زد داغونم کرد احوال پرسی کرد و من فقط گریه میکردم اون دریغ از ی قطره اشک گف کجا برم ک یادت نباشم کجا برم ک باهم خاطره نداشته باشیم دلمو خون کرد وقطع کرد
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘