سلام
من زمانی که عقد کردم پدرشوهرم کلا خودشو کشید کنار و شروع کرد تکه پرانکنی 🤔میخواست جای خالی مادرشوهرمو حس نکنم
متاسفانه بعد گذشت چهار سال تمام کاراسون با جزییات یادمه... یادمه قرار بود جهیزیه منو بیارن پدرشوهرم و دخترش یه جنگ راه انداختن گه ما رسم داریم فامیلامونو دعوت کنیم برای جهاز دیدن و اونا بچینن 🤕منم به شوهرم گفتم اگه میخواین فامیلاتونو دعوت کنی ایراد نداره اما جهاز دیدن ربطی نداره و چطور بقیه اعیاد رسم نداشتید برای من عیدی بیارید و حتی ی تماسم نگرفتید
روزی که جهزیه منو اومدن بچینن پدرشوهرم و برادرشوهرم و جاریم اومدن و الحق جاریم و زن بابای همسرم کلا همه وسیله ها رو به کمک مادرم چیدن و من خودم از بیرون غذا سفارش دادم با اینکه رسمشون بود اون شب همه مهمون پدرشوهرم باشبم
موقع چیدن جهیزیه زمانی ک به مبل و میز نهار خوری رسید یهو پدرشوهرم چند لار پشت هم گفت چرا رنگش روشنه ما بچه داریم ( چون دخترش بچه داشت من نباید میخریدم؟)این تیر و تخته ها( میز نهارخوری) چیه مگه تو خونه مستاجری میشه ..
حالا دخترش عین مبل و میز ما رو خریده با اختلاف ۸ نفره ... منم رفتم بگم این تیر و تخته ها چیه تو خونه مستاجری چرا رنگ روشن خریدی؟هم دلم میخواد بچزونمش هم میگم گناه پدر پای دختر نمی نویسن
پ ن: خواهر شوهرم اون روز برای جهاز چینی نیومد و گفت دکترم( ک من ناراحت نشدم) اما ی هفته مونده ب عروسی اومد و دعوا راه انداخت که ما فامیلامون باید میومدن😛و کلی به مامانم بی احترامی کرد که ان شالا لال شه