اینایی ک میخوام بگمو هیچکس نمیدونع هیچکس، اوج خوشبختیم تا کلاس دوم بود بعد متوجع شدم ک مادرم ی خیانت کارع باورم نمیشد چون ی زندگی اروم داشتیم پراز عشقو محبت دنیا رو سرم خراب شد منو با خودش پیش اون عوضی میبرد معشوقع ی مادرم همسن برادرمع😅😅 دلم خیلی برا پدرم میسوخت اینارو طی کردم تا کلاس سوم ک درسم خیلی بد شدع بود منی ک شاگرد اول بودم اصلا نمیتونستم تمرکز کنم سرزنش های خانوادم شروع شد همش منو مقایسه میکردن این روند ادامع داشت تا اول راهنمایی ک عاشق شدم ک کاااااش کوررررر میشدم نمیدیدمش تو مغازمون کمک پدرم کار میکرد خیلی ازش خوشم اومدع بود تا پیشنهاد داد بهم دوس شدیم ک اونم دنبال ی کار واقعا زشتو ناجور بود بعد چندوقت پی امای مامانمو تو گوشیش دیدم ک دارن قربون صدقه هم میرنو ی چرتو پرتای ک نگم از مغازع با گریع زدم بیرون یهو چشمم تار دید ماشین بهم زد روحیم داغون شد دستم شکست بدنم پراز جای زخم بعد فهمیدم مادرم با دایی همین پسر هم دوستع شاید باورتون نشع ولی همش واقعیتع بزور اون پسرو فراموش کردم مغازرو هم بستیم شبو با گریع و بغض سر میکردم ی عالمع خودزنی و خودکشی افسردع بودم تا دوسال پیش ک باز یکی اومد تو زندگیم روزای اول گفتم این همونع ک میخوامش فرشتس ولی ن طولی نکشید ک همین هفتع پیش ترکم کردو رف :)))) حتی بخاطرش با خانوادم بحثم شد خلاصع امسال هم فهمیدم داداشم ی مواد فروشع و معامله اسلحه میکنع الان من موندمو مادر خیانت کارم داداش خلافکارم، گریع و بغض هر شبم، کسی ک رفتو انگار قلبم باهاش کندع شد و مشکل اعصابمو قرصای هرشب برای قلبم، مگع من دوس نداشتم ک خانوادم بهم افتخار کنن :)))) چرا همع بهم پشت کردن؟؟ چرا هرشب تا صب بالشتم خیسع؟ چرا انقد عصبیم؟ من حتی دیگع خدایی هم برام وجود ندارع، نیست دیگع نیس، ممنون ک وقتتونو گذاشتین خواهرا💓