2752
2734
2731
اهان رفتن مزرعه بعد مهند هم نمیخواست بیاد امد بعد عدنان یه ماشین کادو داد بهش که از دلش در بیاد بازم سمر و مهند و سر سنگین بودن سمر هم به خواهرش موضوع را گفت چی شده مادر هم فهمیده بود هی تکیه مینداخت بعد اون دختر خدمتکاز رو لباس فیروزه خانم لاک ریخت لباسش خراب شد بعد رفت با مادمازل یکی خرید گذاشت سرجاش کلفت فیروزه هم فهمید بهش گفت
بعد فیروزه امد به نهال گفت مهند عاشق تو هست دوست داره از این حرف ها به مهند هم از این حرف ها زد قرار شد برن بیرون باهام سمر ناراحت شد این هم ساعت 3 امدن سمر هم بیدار بود رفت با مهند حرف زد که نهال بچه هست نهال هم شنید و ناراحت شد صبح هم باز مهند و سمر باهام حرف زدن درباره نهال بعد سمر و عندنان رفتن مسافرت وقتی برگشتن مهند نامزدی خودش با دوست دخترش اعلام کرد
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز