سلام خانمها
میخواستم درددل کنم
مامانم زن خوبیه خیلی زحمت ماهارو کشیده، اون موقعی که بابام ولمون کرد و رفت زن دوم گرفت تنها کسی که جمعمون کرد مامانم بود ولی متاسفانه خیلی دروغ میگه که واقعا آدم رو اذیت میکنه، دلیل اختلاف اصلیش هم با بابام همین دروغ گو بودنش بود. بدبختی اینجاست که هیچ وقت هم قبول نمیکنه که دروغ گفته هرچی هم براش دلیل ومدرک مستند میاری میزنه زیرش و هاشا میکنه.
برای همین دوست صمیمی نداره خواهراش باهاش خوب نیستن ،منم که چون مادرمه نمی تونم ولش کنم که.
حتی شوهرمم ازدستش خیلی وقتا شاکی میشه اما به روی کسی نمیاره.
این اخلاقش خیلی آزاردهنده است و حاضر نیست خودش رو اصلاح کنه.
درحدی دروغ میگه که حتی وقتی میره یک کیلو پیاز میخره ازش بپرسی چند خریدی حتی قیمت پیاز رو هم دروغ میگه،برای هرچیزی دروغ میگه، ازش میپرسم تو غذا نمک ریختی؟ معلومه که ریخته ها اما میگه نریختم.واسه کوچکترین مسایل دروغ میگه.
عادت کرده به اینکار، خسته شدم از دستش، ازاینکه واسه همه کلی محبت میکنه اما هیچکس دوسش نداره ناراحتم .
تحمل کردنش برام خیلی سخته.
بچه ام تازه میخواهد بدنیا بیاد میخواهم بیام بمونم پیشش اما بااین اخلاقش دیوونه میشم ازدستش.