مادر شوهر

چی بگم . حق داری ناراحت باشی ولی کاریم از دسنت برنمیاد . شوهرت خودش کم کم میفهمه ودیگه براشون کاری نمیکنه

عزیزم تو خودتو ناراحت نکن..دلخوری شوهرتم الکیه بزار دو روز مادرش بیاد خونتون تورو زیر پا میزاره واسش

بچه ها کسی لینک اون تاپیک که لباسای زن یارو رو زنگ میزدن بهش میگفتن نداره؟ ☹️گم کردمش

متاسفانه دوره زمونه ای شده ادم حتی نمیتونه به خانواده شم اعتماد کنه 

نمیفهمن.شوهرم منم ازجون گذاشت براشون.ولی اوناتوبدترین شرایط ماهم نیومدن حتی زنگ نزد.فقط وسط مشکلات شدن ی درددیگه ولی الان یه چیشون بشه شوهرم باکله میره بخداانگاراونابچه اینن .اینقدرکه این نگران اوناس اونا اصلاخیالشونم نیی

پررو هستن 😒محل نذارید بهشون 

وقتی کاری میکنید به خاطر خدا انجام بدید،جوابشم از خدا بخاید

هم جواب بهتری میده،هم شما آرامش بیشتری دارین

خوب گفتی 👌

 گلم  شک نکن همه اینا دستگیر خودت و زندگیت میشه خانواده شوهرت بویی از شعور نبردن ولی خدا همه این چیزا رو میبینه و اجرش رو به خودت و بچه هات میده . برا پدر و مادر طوری نیست اما زن و بچه نسبت به خواهر برادر الویت بیش تری دارن

مادرشوهر من خیلی بدی در حقم کرد کل مراسمامو به هم زد..تو خاستگاری دعوا راه انداخت جوری که شوهرم گریه میکرد از ناراحتی.عمم هم هست.غریبه نیس که یه کم بیخیال تر باشم..بعد از این که اومدم سر زندگیم شوهرم رفت سربازی دوماه رفتم خونه مادرم یه زنگ بهم نزدن

الانم ویار شدید دارم بالا میارم

مادرش اومده خونمون.شوهرم دیگه حال منو درک نمیکنه میگه بیا بگو بخند کن .اینکه بالا میاری ربطی به حرف زدنت نداره درحالی که من هیچی هم نمیخورم و کلا حال راه رفتنم نداره چه برسه حرف زدن..مادرشم معلوم نیس تا کی میخواد بمونه.شوهرم انقدر که نگران دوا دکتر اونه.نگران حال من نیس

خیلی.یدونه خواهرداره .دوره.ولی اینااینجان بیخ گوشم.ولی بااین حال ازاون گرفتاریم تاالان که ۴ سال شده پاخونشون نزاشتم.دعاکن امسال عیدم نریم

منم مثل خودت.توهیچ مراسمی هزارتومنم خرج نکردن .بچم بدنیااومد دوسال گرفتاردواودکترحتی یک بارهم ی لقمخ دستمون ندادن بدتر سه سال تموم منوشوهرموانداختن به جون هم.الان که یک ساله نمیاوبخدامااصلادعوانکردیم.دعاکن امسالم نرم خونشون