عزیزدلم اگر بدونی مرد وقتی به خانواده ش کمک میکنه مخصوصا مادرش چقدر رزق و روزی مادی و معنوی و برکت به زندگیت برمیگرده راحت تر باهاش کنار میای
همه ی مردا تا حدودی این وابستگی رو دارن و حتی حرف خانوادشون براشون همیشه حجته
ما خیلی از مواقع به جای اینکه مرد رو تغییر بدیم باید خودمون و دیدگاهمون و عوض کنیم
شما اینو از سمت همسرت یا خانوادش نبین از سمت خدا ببین که هر لحظه ما رو مورد امتحان قرار میده و ما متوجه نیستیم
پس چیزیو که خدا خواسته درگیرش باشی با دل و جون بپذیر و صبوری کن و به زیباییاش نگاه کن و زشتیاشو با نگاهت تغییر بده
یه قانونی ام هست من که بهش رسیدم واقعا
اینکه از هر چیزی عبور کنی بهش میرسی
از این موضوع گذر کن
خداهم راضی نیس از زنت و زندگیت بزنی
حرف شما متین
اما ی دختر به دل امید رفته خونه شوهرش. قراره باهم دوتایی زندگی بسازن. ن ب دستور مادرش
تا حدی ک ایشون تصمیم بگیره ما کی بخوابیم. کجا بریم
چرا رفتیم. چی خوردیم
همه مادر دارن
همه نگران. ولی قبول کنید ک بعضیا اساسا خونه خراب کنن
اگه بگم چیا بهم گذشته میگی دمت گرم ک با این وضع زنده ایی هنوز
گاهی هم میگم شاید نبود بچه باعث شده خونمون اون گرما نداشته باشه. انشاالله نی نی بیاد تو زندگیمون و همه چیو تغییر بده
متاسفانه تو این تاپیکا هر کی هر مشکلی داره مشکل منم هس. و کاسه صبرم لبریز شده. تو دلم پر بغض و غمه. دیگه دارم کم میارم. با خانواده ای زندگی میکنم ک دلشون اینقدر سیاهه که هیچ محبتی سر سوزنی نرمشون نمیکنه. و با تمام قوا و وجود سعی در از چشم انداختن من در برابر شوهرم دارن
قبول دارم عزیزم...
ولی کاری از دستت بر میاد ؟!
میتونی باهاشون بجنگی ؟!
اگه با جنگیدن میتونی درستش کنی بسم الله
اگرم به همسرت هی غر بزنی و گله کنی که بدتر همه چی خراب میشه
اما خیلی چیزا دوره ایه
من یکی از دوستای نزدیک خودم اوایل زندگیشه دقیقا مشکل شما رو داره در حدی که مادرشوهرش نمیزاره خونه ی هیچکدوم از فامیلای دوستم برن
اما راهکاری که من بهش پیشنهاد دادم همین بود
گفتم صبوری کن و تا میتونی به مادر همسرت محبت کن و دورش بچرخ همسرتم هرچی گفت و هرچی به حرف مادرش گوش کرد چیزی نگو و بگو مادر درست میگه
الان شوهرش بعد از گذشت مدتها به این نتیجه رسیده که زنش چقدر صبوری کرده و خودش چقدر خام بوده
بچه رو هم درست گفتی
اما نه اینکه بخواد معجزه بشه
حتی ممکنه همه چی بدتر هم بشه یعنی هی تو کارای بچه هم دخالت کنن از باب اینکه نوه شونه
اما شوهرت ممکنه مستقل بشه و خودشم بلاخره هی از امر و نهی بقیه خسته میشه
توسل کن به ائمه
و توکل به خدا
اما در عین حال راضی باش به چیزی که خدا برات مقدر کرده
به خدا بگو خدایا من میدونم تو میخوای من اینجوری عذاب بکشم تو میخوای اینجوری باشه شرایط میدونم اگه تو نخوای برگی از درخت نمیوفته پس تو خواستی منم راضی ام به رضای تو
و این حرفت واقعا از ته دل باشه
یعنیبا مهربونی و صبوری سعی کن رضایت خدا رو ملکه ذهنت کنی
لایکم کن داشته باشم پیجتو
ضمنا اینکه عزیزدلم من میدونم که داری اذیت میشی و کاملا میفهممت و کار همسرتو قبول ندارم
اما اون جمله ت که گفتی خدا هم راضی نیست شما از زنت و زندگیت بزنی...این باور ماست که خدا راضی نیست که اشتباه هم هست
درسته مرد باید به زن و زندگیش اهمیت بده اما یه چیزایی هست که اهمیتش از این موضوع بیشتره
پیشنهاد میکنم کتاب خاکهای نرم کوشک رو بخونی
سلااااااام
تاپیکتون عااالیه
عزیزم کلاسای خانم محمدی رو شرکت کردین؟؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
