بچه هایی که تاپیک قبلم بودن که چرا نباید بچه رو داد.
اینا فقط برای بحث و گفتگوست که کدوم خودخواهیه کدوم نه وگرنه من خودم در بهترین شرایط دارم بچمو بزرگ میکنم.
ولی وقتی بچه مثلا یه پدر مادر بدبخت مفلوک داره، اون لحظه که پشمت بهش افتاد باید به چی فکر کنی؟ به خوشبخت بودن اون بچه تو یه خانواده با اخلاق و با فرهنگ یا جشیدن طعم فلاکت تو زندگی با معتادا؟
پشمت یعنی چشمت 😁
من فقد میدونم شما نباید جای بچه تصمیم بگیری اون ی انسان دیگس شما حق نداری زندگیشو جوری ک خودت میخای بهش اجبار کنی
پشمت بهش افتاد
قضیه چیه؟؟؟
متوجه نشدم ؟
من ی چیزبگم؟
من انقد رو بچه ها حساسم که قطعا اولین راه ازنظرم اینه ک کسی ک معتاده غلط کرد ی بجه معصوم اورد تو این دنیا
ولی دیدگاهم اینه ک بنظرم باید بچه رو از خانواده جدا کرد
ولی بستری هم فراهم کرد برای بهبود اوضاع خانواده اگه اوضاع اوکی شد
اونوقت بچه خودش انتخاب کنه یا مراجع قانونی تصمیم بگیرن کجا بمونه
ببین اسی جون امشب سه تایپیک زدی اما درست منظورتو نمیرسونی
منظورت کدوم بچن همون ۱۶ ساله ها ؟
اگه خونواده نتونه نگه داره باید ببره بهزیستی نمیتونه همینطور بره بده به یه خانواده پولدار
اون خانواده هم باید یسری کارای قانونی انجام بدن درمورد اسم و شناسنامه و چیزای دیگه
بعدش اگه بچه بزرگتر باشه و به خانواده وابسته شده باشه خودش سخته براش و ممکنه افسردگی دنبالش بیاد
خوب ببین ما یه همسایه داشتیم از هر نظر عالی بودن هم مالی هم فرهنگی و.....بچه دار نمیشدن رفتن یه بچه جمع کردن وای که چیکار میکردن برا اون بچه اما بعد از دوسال پدرو مادر معتاد شدن اونقدر وضعشون وخیم شده بود که براثر سهل انگاری پیکنیک تو صورت اون بچه پکیده بود همسایه ها زنگ زدن به بهزیستی که اینا ببینید با بچه چیکار میکنن بعد مادر اصلی اون بچه رو اوردن دیدن اونم معتاد بود بعد بهزیستی جمعش کرد....اینا هم هست
از خودمم هم بگم
پدرم اعتیاد داشت و مامانم هم خیلی سرو ساده
تا یادم بود مامانم حامله بود😑 قربون خدا برم
وای چه روزایی بود یه داداش قبل از خودم داشتم سه سال بزرگتر بود من اون زمان که یادمه ۱۵ سالم بود و اون برادرم هم تو دام اعتیاد افتاده بود و دوباره مامانم باردار شد اون زمان بهش گفتم وای بچه میخوایم چیکار میگفت دیگه شده😡.زن عموم که خیلی اوضاعش روبه راه بود و بچه نداشت بهمون گفت بدینش به ما اما مامانم نزاشت. بمیرم براش چقدر داداش تازه متولد شدم زجر کشید ۴ سال بعد داداش بزرگترم بر اثر تزریق فوت کرد و مامانم سال بعدش باردار شد من عقد کرده بودم و بهش گفتم برو بنداز چرا تو این منجلاب بزرگ بشه وای که چقدر مخالفت کرد الان که اینارو مینویسم از پدر و مادر متنفرم
خدا یه برادر دیگه بهم داد ولی محکم ایستادم و مامانم لوله هاشو بست خیلی مخالفت میکردن اما من پافشاری کردم. پدرم فوت کرد و اون دو برادرم یکی ۱۸ و۱۳ ساله هستن خدا رو شکر تا الان عالین اما اینو میخوام بهت بگم پدر یا مادری که معتاد هستن اصلا عقل ندارن که بچه دار میشن
با این وجود از آدمای بی عقل توقع چی داری
اونا اینده ی بچه هاشون براشون مهم نیست
امیدوارم سرتو درد نیاورده باشم
ببینید به نظر من نباید اینطور فکر کرد وهمش به دیده افسوس وحسرت نگاه کرد تا باقی زندگی هم از قبل بدتر بشه.... بالاخره ما انسانیم ودارای اختیارویعنی اینکه واقعا میتونیم با تلاش زندگیمونو تغییر بدیم اما به شرطی که نگاه وباورمون درست باشه... شما از اون چهارتا بچه صحبت کردین وپدر ومادر رو مقصر دونستین، حالا من اینجا کاری به اشتباه پدر ومادر ندارم، خانواده ای رامیشناسم که مادر مدیر مدرسه وپدر نیز دارای درجه سرگردی ودارای دقیقا چهار بچه که متاسفانه همین تابستان گذشته تصادف کردن وپدر ومادر فوت شدن الان مونده چهار بچه که دوتای آن هم زیر ده سالند، خوب اینجا چی میشه گفت؟ به نظر من آدمی بر اساس خلقتی که داره تو هرشرایطی که باشه اگر خودش بخواد می تونه زندگیشو بسازه فقططط باید بخواد
