به خاطر عکسایی که تو گوشیم داشتم قصد اخاذی داشت...دیگه منم دیدم اوضاع داره خیلیییییی خراب میشه به بابام تلفنی گفتم... خیلی عصبانی شد.نمی دونم امشب بیاد خونه چه قدر باهام دعوا کنه چون بهم گفته بود عکس تو گوشیت نداشته باشی...برام دعااا کنید
به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه که شادی گذشت،غصه هم میگذرد......
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم مث تو چن سال پیش تو سیزده بدر مموریمو گم کرده بودم اومدم خونه فرداش با دوتا دست ب سرم کوبیدم مامانم اینا گفتن چی شده گفتم بدبخت شدم مموریم نیس پاشدیم منو بابا مامان و داداشی رفتیم همونجایی ک نشسه بودیم مامانم از ماشین ک پیاده شد پاشو گذاشت رو مموری گف بیاین بریم پیدا کردیم کمی هم بازی کردیم اونجا انگار دنیا رو بهم دادن عکسامم ک نگووووو تو عروسی فامیلا و با لباسای مجلسیم انداخته بودم فقط تو ریلکس باش هیچی نمیشه