2737
2734
عنوان

آیا از تاپیکهای کرونایی خسته شده اید؟؟؟؟؟🙄

| مشاهده متن کامل بحث + 3237 بازدید | 250 پست
واااای دقیقااااا والا بلا ما خودمون اینترنت داریم ،اون فضای مجازی که استفاده میکنید ماهم داریم خودم ...

خداییش باورمیکنی من اولین خبررو همیشه ازهمین سایت میبینم؟؟؟؟کلا منبع خبرمن یک شبکه خبره دو بیست و سی سه همین سایت 😆خبرو اول اینجامیبینم بعد میزنم شبکه خبر ازاونجا خبری نبینم منتظر بیست و سی میمونم اگه اونجاهم خبر نبود میگم عه شایعه بود ک😂

من از ظهر صد تا گزارش زدم برای تاپیکهایی که شایعه درست میکنن هنوز تاپیکها هستن نی نی یار جان  ...

از الان ممنوع کردم   گزارش بزنین عزیزم دیگه می بندم بره

برای حذف تاپیک به من پیام ندید 🤨😞😩 برای حذف تاپیک به نی نی یار 1 پیام بدین 👍من کاربر فعال نمی کنم فقط قطع میکنم😌

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
خداییش باورمیکنی من اولین خبررو همیشه ازهمین سایت میبینم؟؟؟؟کلا منبع خبرمن یک شبکه خبره دو بیست و سی ...

وااااای😂😂😂😆من برم کامنتمو پس بگیرم

غرب زدگی اثری از جلال آل احمد است.جلال آل احمد در این کتاب میگوید:غرب‌زدگی آفتی است که از غرب می‌آید و ما را مانند طاعون گرفتار و بیمار می‌کند. آدم غرب‌زده ریشه و بنیادی ندارد، نه شرقی مانده، نه غربی شده؛ هرهری مآب و چشم و گوش بسته از آداب و سنن و فرهنگ غرب تقلید می‌کند.جلال در این باره میگوید:«آدم غرب‌زده هرهری مذهب است به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی‌اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است و نان به نرخ روز خور است همه چیز برایش علی‌السویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است!نه ایمانی دارد،نه مسلکی،نه مرامی نه اعتقادی،نه به خدا یا به بشریت،نه در بند تحول اجتماع است و نه در بند مذهب و لامذهبی،حتی لامذهب هم نیست هُرهُری است.آدم غرب‌زده، شخصیّت ندارد.چیزی است بی اصالت. خودش و خانه‌اش و حرف‌هایش،بوی هیچ چیزی نمیدهد. بیش‌تر نماینده‌ی همه چیز و همه کس است.آدم غرب‌زده، معمولاً تخصّص ندارد، همه کاره و هیچ کاره است؛ امّا چون به هر صورتی درسی خوانده و کتابی دیده و شاید مکتبی، بلد است که در هر جمعی، حرف‌های دهن پر کن بزند و خودش را جا کند. شاید هم روزگاری تخصّصی داشته؛ امّا بعد که دیده است در این ولایت تنها با یک تخصّص نمی‌توان خر کریم را نعل کرد، ناچار به کارهای دیگر هم دست زده است. عین پیرزن های خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربه‌ی سالیان، از هر چیزی مختصری می‌دانند و البتّه خاله زنکی‌اش را.(کتاب بخون دوست عزیز،کتاب بخون)من نمیتونم به همه ی عقاید احترام بذارم،چون احترام به عقاید پوچ و بی ارزش در واقع توهین به شعور خودمه

بعضی ازکاربرهای اینجا دچاروسواس فکری واسترس شدید هستن

به خاطراونها که همچین مسئله شایددرنظرشما مهم نباشه جوسازی نکنیداونها بهم میریزن بااین تاپیکها 

لطفابهم کمک کنید روشهای پیشگیری ومراقبت وانتقال بهم یاداوری کنید

این کارانسانی نیست

مگر نمیگید دینتون انسانیت لطفاانسانی برخوردکنید



جمعه13دی 1398داغی که هرگزسردنمیشود
وااااای😂😂😂😆من برم کامنتمو پس بگیرم

امروز همسرم گوشیشو جاگذاشته بود اومدخونه گفت چ خبر گفتم بزار برم سایت ببینم چ خبره😂😂😂😂بااینکه تلویزیون بهم نزدبکتره ولی اول باید بیام اینجارو بخونم😂😂😂😂

2740
تو بيرون آب و صابون از كجا بيارم آخه 😂

غیرضروری بیرون نرید

دستمال مرطوب همراهتون باشه

یدونه بطری اب ویکم صابون مایع و..چیزی نیست اگرپیدانمیشه 

دستتون دستکش مشمبای کنید ودائم عوض کنید

و...

جمعه13دی 1398داغی که هرگزسردنمیشود
کرو نا به کنار با ای همه گرونی چی کنیم 

آخ آخ این که کلا ممنوعه  

برای حذف تاپیک به من پیام ندید 🤨😞😩 برای حذف تاپیک به نی نی یار 1 پیام بدین 👍من کاربر فعال نمی کنم فقط قطع میکنم😌

شوهرمو چیکار کنم 😅 یه الکل گرفته مدام میره بیرون میاد خونه اسپری  میکنه. حالام باخودش بردش بیرون😑

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز