بچه ها من دوباره فتنه درست کردم!!!! صفحه 7

مدیر

عضویت: 1398/11/05

تعداد پست: 7743

بچه ها من سرخود رفتم کلاس رقص ثبت نام کردم...به هیچکسم چیزی نگفتم...فقط به عمه جانم گفتم...این عمه ام۲۵ سالشه...بعد مامانم از طریق مدرسه فهمید که من یه صب مدرسه نرفتم....التماسش کردم که به بابام چیزی نگه چون اگه بابام بفهمه سرخود این کار رو کردم اونم کلاس رقص سر ساعت مدرسه منو می کشه....مامانم قبول نکرد ‌...منم ز زدم عمه جانم بهش گفتم باهاش صحبت کنه...بیچاره عمه هم صحبت کرد مامانم اون موقع چیزی نگفت...بعد که بابام اومد بهش گفت خواهرت تو کارای من دخالت میکنه..تو تربیت بچه هام ...دو ساعت بعد مامان بزرگم زنگ زد احوالپرسی بابام به مامان بزرگم گفت اونم زنگ زده بود به عمه ام...عمه هم زنگ زد به بابام گریه میکرد که بخدا من دخالت نکردم دخترت گفته زنگ بزن به مامانم بگو من چقدرم نصیحتش کردم..بابام یهو گفت مگه دختر من چه غلطی کرده؟عمه ام اینجا فهمید که بابام خبر ندارره هنوز نفهمیدم بیچاره چی گفت خودش جمعش کرد قضیه رو ..وگرنه الان من داشتم بازجویی می شدم!!!!بعد بهم پیام داد..دیگه به من چیزی نگو!!!من رو قاتی این کارات نکن با مامانت مشورت کن !!هم عمه ام هم مامان بزرگم خیلی ناراحت شده بودند!!!همشم تقصیر مامان من بود !!اصلا معنی دخالت و همفکری رو نمیفهمه!!واقعندخیلی مامان من بدجنسه یه فتنه درست کرد الکی!!!،همیشه هم عمه ها بد نیستند این مادرای ما هم خورده شیشه دارند

به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه که شادی گذشت،غصه هم میگذرد......

1398/12/02

23:35

20 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

tanha82

مدیر استارتر

عضویت: 1398/11/05

تعداد پست: 7743

خوب نکن عزیز من eee🤗

به قول خودم برا عید چیتان پیتان کردم...نه دگه الان از این کارا نمی کنم!!!

به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه که شادی گذشت،غصه هم میگذرد......

1398/12/03

00:09

1 نفر لایک کرده اند ...

tanha82

مدیر استارتر

عضویت: 1398/11/05

تعداد پست: 7743

خب راه ب جایی نمیری ادامه بده دعواهای بدتری درپیشه

واقعن؟!!!!اخه برا چی؟!!!

به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه که شادی گذشت،غصه هم میگذرد......

1398/12/03

00:10

1 نفر لایک کرده اند ...

مامان_ستایش

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

سینوهه_77

عضویت: 1398/06/02

تعداد پست: 1238

به قول خودم برا عید چیتان پیتان کردم...نه دگه الان از این کارا نمی کنم!!!

آفرین چند سالته؟

دربازی زندگی:گاهی پیروز میشویم،گاهی شکست میخوریمدر هر دو حالتما باید به بازی ادامه دهیم

1398/12/03

00:12

1 نفر لایک کرده اند ...

ماماندو

عضویت: 1398/09/13

تعداد پست: 25794

دوست داشتم برم...بهم اجازه نمیدن

فدای تو یکی اومد از عمه خوب گفت یاد برادرزاده خودم افتادم ۱۹ سالشه همه رازهاشو به منو خواهرم می گه می گه مامانم فتنه می کنه 😂😂😂😂امان از دست شما ها الان فرا می خوایم باهم بریم بازار دور دور جای تو خالی

وزن اولیه 104😛اغاز رژیم 7اردیبهشت 1400🥴خداروشکر بعد یک سال 30کیلو کاهش داشتم 💃💪اغاز سال دوم رژیم 😍💪وزن فعلی 76😎هدف اول 70،🙃🙃 هدف اخر 68 هر زمان شد 😊😎 من می تونم چون می دونم 😂 یه زمانی چاق بودم همه می گفتن اوف چقد چاق وزشتی 😡منم با ارامش می گفتم درشت مجلسیم دوست دارم اینطوری 😎الان لاغر شدم همونا می گن وای لاغر شدی از ریخت افتادی 😒بازم من می گم دوست دارم می خوام مانکن باشم 😎من برا دل خودم زندگی می کنم نه به فکر ادمای هزار رنگ اطرافم 💪💪💪😎خدا جونم مرسی یه دختر ناز ویه پسر جیگر بهم دادی باباشونو نگم دیگه خودت می دونی 😄😄😄😄 😍😍😍لطفا مواظب خانواده چهار نفره ما باش 😍😍😍 😍😍من یک دختر یک همسر یک مادرهستم به وجود خودم افتخار می کنم 😋 من یک خانه دارم یک خانه داره شاغل عاشق کارای هنریم کارم بافته بافت عروسک لباس وشال وکلاه☺ برا سرانجام رسیدن کارم خیلی تلاش کردم 💪کلمه نمی تونم در فرهنگ لغات زندگی من وجود نداره😎 کاری نیست که نتونم انجام بدم من یک زن هستم 😊😊😊😊خدایی سوال کردی جواب می دیم ریپلای نمی کنی یه لایک بکن

1398/12/03

00:12

1 نفر لایک کرده اند ...

tanha82

مدیر استارتر

عضویت: 1398/11/05

تعداد پست: 7743

فقط آخرش ک گفتی مامانا خورده شیشه دارن ب شدت قبول دارم چون خودمم اینطورم

بخدا مثلا می خواست خودش رو جلو بابام مظلوم نشون بده...یعنی من برا تربیت بچم وقت میزارم اون نمیزاره!!!!حالا اون تا چیزی ازش نخوای اصلا کاری نداره...من بهش زنگ میزدم...بدبخت از دست من آسایش نداره

به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه که شادی گذشت،غصه هم میگذرد......

1398/12/03

00:12

0 نفر لایک کرده اند ...

اعت۴اقت۳۶مصغدص

عضویت: 1398/09/21

تعداد پست: 195

من یه بار سی دی رقص گرفتم ( کلاس ششم) مامانم میخواس سرمو بکنه با اینکه ازش اجازه گرفته بودم اگه بابام می فهمید الان سر صبرم فاتحه میخوندم در این حد

1398/12/03

00:12

1 نفر لایک کرده اند ...

tanha82

مدیر استارتر

عضویت: 1398/11/05

تعداد پست: 7743

فدای تو یکی اومد از عمه خوب گفت یاد برادرزاده خودم افتادم ۱۹ سالشه همه رازهاشو به منو خواهرم می گه م ...

وای که من عاشق شما عمه های مهربونم...خوشبحال من و دختر برادر شما که خدا بهمون چنین نعمتایی داده

به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه که شادی گذشت،غصه هم میگذرد......

1398/12/03

00:13

0 نفر لایک کرده اند ...

مریم1بانو

عضویت: 1398/11/03

تعداد پست: 8423

واقعن؟!!!!اخه برا چی؟!!!

اره واقعا

برا چی نداره ب هیچ صراطی مستقیم نیستی کلا 16 سالته از مدرسه درمیری میری کلاس رقص

خب ب نظرت اخرش چی میشه

تبریک میگم منتظر باش فردا چارتا پسر مختم بزنن تا دوسال دیگه ب جای مدرسه بری خونه شون

این راه که میری با کمال افتخار ب دعواهای خانوادگی شدید بین پدر و مادرت ختم خواهد شد و از چشم افتادن خودت

پدرت میگه بچه رو خوب تربیت نکردی مامانت میگه میتونی جلوشو بگیر

خیلی سخته ی ذره صب کنی بزرگ بشی اخه

فقط خدا

1398/12/03

00:14

1 نفر لایک کرده اند ...

tanha82

مدیر استارتر

عضویت: 1398/11/05

تعداد پست: 7743

من یه بار سی دی رقص گرفتم ( کلاس ششم) مامانم میخواس سرمو بکنه با اینکه ازش اجازه گرفته بودم اگ ...

منم مامانم نفهمیده کجا رفتم!!فقط بهش گفتم امتحان سختی داشتم نخونده بودم نرفتم مدرسه...میگه به بابات میگم برا خودت ول تو خیابون می چرخیدی...اگه بفهمه کلاس رقص رفتم حتما به بابام میگه که تکلیفم رو روشن کنه چون می فهمه اوضام وخیمه

به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه که شادی گذشت،غصه هم میگذرد......

1398/12/03

00:16

0 نفر لایک کرده اند ...

eshgham_amir

عضویت: 1397/08/09

تعداد پست: 4289

نميخوام تصور كنم اگه دخترم جاى مدرسه ميرفت كلاس رقص من چكارش ميكردم

ولى اگه مامان من بود نميذاشت چيزى از من واسه بابام بمونه ك بخواد بابام بكشتم 😁

مربى بدنسازى بين المللى / 2 کیلو افزايش وزن - ٨ كيلو كاهش وزن - در ماه (اصولى و سالم).و ناگهان در يك بعد از ظهر زمستانى وقتى كنارم آرام خوابيده بودى به ياد آوردم روزهاى رفتنت را، انگار درد مشت هايى كه آن روزها به ديوار مى زدم را تازه حس كردم، به تو نگاه كردم و به دستهايم... (متن واقعيه كپى نشه 🌹)

1398/12/03

00:16

2 نفر لایک کرده اند ...