بچه ها من سرخود رفتم کلاس رقص ثبت نام کردم...به هیچکسم چیزی نگفتم...فقط به عمه جانم گفتم...این عمه ام۲۵ سالشه...بعد مامانم از طریق مدرسه فهمید که من یه صب مدرسه نرفتم....التماسش کردم که به بابام چیزی نگه چون اگه بابام بفهمه سرخود این کار رو کردم اونم کلاس رقص سر ساعت مدرسه منو می کشه....مامانم قبول نکرد ...منم ز زدم عمه جانم بهش گفتم باهاش صحبت کنه...بیچاره عمه هم صحبت کرد مامانم اون موقع چیزی نگفت...بعد که بابام اومد بهش گفت خواهرت تو کارای من دخالت میکنه..تو تربیت بچه هام ...دو ساعت بعد مامان بزرگم زنگ زد احوالپرسی بابام به مامان بزرگم گفت اونم زنگ زده بود به عمه ام...عمه هم زنگ زد به بابام گریه میکرد که بخدا من دخالت نکردم دخترت گفته زنگ بزن به مامانم بگو من چقدرم نصیحتش کردم..بابام یهو گفت مگه دختر من چه غلطی کرده؟عمه ام اینجا فهمید که بابام خبر ندارره هنوز نفهمیدم بیچاره چی گفت خودش جمعش کرد قضیه رو ..وگرنه الان من داشتم بازجویی می شدم!!!!بعد بهم پیام داد..دیگه به من چیزی نگو!!!من رو قاتی این کارات نکن با مامانت مشورت کن !!هم عمه ام هم مامان بزرگم خیلی ناراحت شده بودند!!!همشم تقصیر مامان من بود !!اصلا معنی دخالت و همفکری رو نمیفهمه!!واقعندخیلی مامان من بدجنسه یه فتنه درست کرد الکی!!!،همیشه هم عمه ها بد نیستند این مادرای ما هم خورده شیشه دارند