مثلا من دبیرستان بودم صورتم خیلی جوش میزد یه دختره بودهمش به من نگا میکرد بعد دست میکشید روصورت خودش با عشوه میگف خداروشکرکه من پوستم صاف وبدون جوش واینقدخوشگله من چندشم میشه از صورت جوش جوشی😑منم واقعا قلبم میشکس ولی چیزی نمیگفتم تا این که سال بعدش که دیگه دانشجو بودیم تو دانشگاه دیدمش یعنی باورت نمیشه صورتش اونقد جوش داش که جای سوزن انداختن نبودواقعا فهمیدم خدا چقد بزرگه که حرف هیشکی رو بی جواب نمیزاره
عمه ام دلم میشکنه همیشه میخواد لج من در بیاره کارای که من دوست ندارم انجام میده دلم خیلی ازش پره
من راهنماییم فوق العاده فوق العاده زشت بودم همه مسخرم میکردن الان هرچی سنم داره بالاتر میره چهرم بهتر میشه
صبر داشته باش باور کن من توزندگیمون خیلی دیدم شده بعد ۲۰ سال بدترش سرش اومده مثلا مامان من اون موقع ها که کوچیک بودیم حقوق بابام کم بود زیاد نمیتونست وسایل خونه رو مطابق مد عوض کنه البته خوششم نمیاد از این کارا بعد یه عمع داشتم که هر چی مد میشد زود وسایلشو عوض میکرد از اون میگرف ووقتی خونه ما میومد هی میگفت وای این قندوناتون یا هرچی میدید خیلی وقته از مد افتاده با یه حالت افاده ای ومیگف زن اگه زن باشه وسایل خونش باید فلان باشه واینا
مام خیلی ناراحت میشدیم باور کن بعد ۲۰ سال به یا وضعی افتاد که نگم برات 😑الان پز هیچیشو نمیتونه بده ومامانم اینا خیلی ازش جلوترن وانصافا مامانم هیچ وقت ازش کینه نگرفته وهمیشه باهاش مهربونه
