هرکی واقعا عاشق شوهرشه بیاد تو ❤️❤️...!

آره‌عزیزم‌خوبه‌با‌همچین‌مردی‌ازدواج‌کنی‌به‌شرطی‌که‌‌

فقط‌به‌تو‌بگه‌عشقم‌وجونم‌ونفسم‌چون‌تجربه‌بهم‌ثابت‌کرده‌تا‌حالت‌خوب‌نباشه‌شوهر‌به‌یکی‌دیگه‌میگه‌نفسم.

عاششششق شوهرم هستم بعضی وقتا باهم بحث میکنیم اما یه تار موشو ب دنیا نمیدم چون میدونم دوسم داره و بخاطرم ب خیلیا پشت کرده و هیچی برام کم نمیزاره، خودم ۲۴ سالمه اونم ۲۵ پسرمونم ۱۰ ماهشه😍

بیشتر ازخودم دوسش دارم😍😍

منم تایپیک زدم گفتم این خواستگارمه ، گفتن عکس خودتو بزار ، با این که تو دنیای واقعی خوشگلم ، به گفتن زشتی ، چرا این پسره اومده خواستگاری تو ، خلاصه بگم بعضی ها حسودن ، تو خوشبخت باش و بیش تر از قبل عاشق همسرت

من ۲۲..شوهرم ۲۳..واااای به مهربونیش آدم ندیدم تا حالا...همه چی واسم فراهم کرده خیلی بهم اهمیت میده..عاشقشم😍

نمیتونم بگم چقدر دوسش دارم فقط میدونم نفسم بدونش کلا قط میشه چون بهترین چیزی که داره اینکه آرامش خالصه خدا برام نگهش داره در ضمن به واسطه عموم باهاش ازدواج کردم

به خدا این تایپیک عالیه ، پر از انرژی مثبت ، امیدوار شدم

خلاصه اینکه خیلی دوستش دارم اما بعضی رفتارش اذیتم‌می کنه البته گاهی اوقات عمدا بی تفاوت میشم عمدا می زنم بیرون و تنهاش می ذارم تا بفهمه زندگی بدون من یعنی چی...بنده خدا شوهرم خیلی وابسته ی من و بچه است ولی به هرحال یه سیاستی که یاد گرفتم از زن های با تجربه اینه که زیادی لی لی به لالاشون نذاریم چون فکر می کنن چه خبره و چه تحفه ای هستن بهتره زن خودش رو هم بالا نگه داره....شوهرم سعی می کنه هم رضایت من هم رضایت مادر و پدرش رو به دست بیاره اینطوری نیست که به خاطر من اونا رو ندید بگیره... گاهی اوقات حس می کنم می خواد همه ی مسئولیت ها رو به گردن من بندازه ولی خیلی حواسم هست اینطوری نشه و بیشتر از زن بودن توی خونه مسئولیت به عهده نگیرم...خیلی دوست دارم دکتری قبول بشم دوست دارم برای خودم هم زندگی کنم دوست ندارم فقط بشور و بساب کنم و آخر هم نتونم با تنهایی خودم کنار بیام...خیلی دوست دارم به خودم برسم اما فعلا پولش نیست 

راست میگی عزیزم

بچه ها منم دعا کنید یه همسر خوب نصیبم بشه 😍

عاشق نشدی واسه همین نمیدونی عزیژم

من درمورد. شوهرم حزف میزنم چشام برق میزنه اینو همه بهم میگم

ناخوداگاه لبخند میاد رولبم حتی وقتی نازاحت باشم ازش

قبل از ازدواج خیلی بهم می گفت خودخواه...حس می کنم راست می گه چون من مثل مادرش یا مثل زن های فامیل زیاد از خودم نمی گذرم... خب منم آدمم....پول زیاد ازش می گیرم متاسفانه پس انداز رو تازه شروع کردم چون قبل از این توی این یه سال خیلی الکی پول دور ریختم...هر وقت دوست داشته باهاش بودم حتی اگه خودم لذت نبرم ... شوهرم سی سالشه و حس می کنم همه ی مزدا ۶۰ ساله هم بشن بازم مثل بچه هستن راستش خیلی قربون صدقه بچه می رم نمی دونم حسودی می کنه یا نه...داشتم خرمیشدم بازم بچه بیارم که چون دیدم همسرم توی کارای خونه کمک نمی کنه منم بیخیال شدم بهش گفتم یا باید برام خدمتکار بگیری اگه بچه به این زودی میخوای یا اینکه فعلا از بچه خبری نیست چون هیچ کس رو ندارم دستم رو بگیرم جای غریبی هستم...گاهی همسرم رو دوست ندارم وقتی که خیلی ناراحتم حتی به طلاق هم فکر می کنم( شاید تعجب کنید اما خب واقعیته) البته این به طلاق فکر کردن گذری هست و وسوسه ی شیطون ... یه شب شوهرم وقتی از خواب بیدار شد نصف شب اومدنی بغلم کرد همینطوری بغلم کرد شاید دو دقیقه ول کن هم نبود خواب بد دیده بود می گفت داشتم خواب می دیدم ما از همدیگه طلاق گرفتیم و همه ی فامیل خوشحالم از طلاقمون....این خوابش قسمتیش درسته خیلی ها دوست دارن ما به روز سیاه بنشینیم

از نوشته هاتون فهمیدم تفاوت سنی کم خیلی بهتر از تفاوت سنی زیاد هس.ب نظرم وقتی فاصله سنی کم باشه بیشتر باهم‌تفاهم داری و اونی ک بزرگترهاحساس عقل کل بودن نمیکنه ک هی بخواد بهت توضیح بده ک چ کاریت اتشباهه چ  نیس.

گویا بعضی از کلماتی که نوشتم غلط تایپ شده یعنی کیبورد گوشی از حافظه اش زده این کلمات رو فکر کنم منظور من رو بتونید بگیرید

هیچی دیگه در کل من خیلی دوستش دارم فقط کاش کمی زشت بود اینطوری کمتر به چشم میومد قد کوتاهی داره ولی ماشاءالله زیبا و بدنش ورزشکاری هست و حالا یه لبخند ملیح هم اضافه کنید دیگه میشه دلبرکش...کاش زشت بود....خدایا یا من رو زیباتر کن یا او را زشت تر(شوخی کردم) به نظر من هرچی زشتش خوبه اینطوری کسی طمع نمی کنه بهش( البته نظر مسخره ای هست می دونم) من یه آرزو دارم دوست دارم نویسنده ی بزرگی بشم تخیلم خیلی مواج هست خیلی فعالت اما متاسفه پشتکار ندارم