خواب دیدم آلا زل زده بهم بی حال... منم گفتم خب داره جون میده بچم قراره بمیره.. همینطور با حسرت نگاهش کردم... یهو دیدم خودشو با خنده کش و قوس داد... یهو دیدم میخواد دسشویی کنه... منم گفتم بچه مرده که دسشویی نمیکنه کاریش نکردم.. یهو دیدم دسشویی کرد کلی و فرش کثیف شد... من انقدررر خوشحال شدم گفتم بچه مرده که دسشویی نمیکنه خدایا شکرت که بچمو زنده کردی... پاشدم کلی سجده شکر کردم... رفتم از پوشکای دخترم از کشوش آوردم باباش تمیزش کرد من پوشکش کردم... حالا بغلش کردم محکم موهامو میکشید شیطون... حالا تو فکر بودم چه غذایی بدم که دوماهه بچم گرسنست.... بیدار شدم با ذوق دیدم همه خواب بود... کم آوردم نمیدونم با این دردم چیکار کنم... همش خواب میبینم زنده شده تو بغلم