2737
2734

خب واسه من از همون اول گف که من به ازدواج فکر نمیکنم و فقط دوستیم باهم... اما بعدش گف نمیتونم بدونِ تو و از الان داره کاراشو جور میکنه که بیاد خواستگاری!! من هنوزم مطمعن نیستم البته ، سپردم به خدا 

تو بیداری شاید که بی‌خواب میشم ، توو فکرِ منی که بی‌تاب میشم ، ولی این تصور فقط یک خیاله؛ فقط یک خیاله که اونم محاله...

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

شوهر من با جیب خالی اومد خاستگاری از اول هم قصدمون فقط دوستی بود 

جدی؟ بعد چطور رفت سرِکار؟ خانوادش ساپورتش کردن؟

تو بیداری شاید که بی‌خواب میشم ، توو فکرِ منی که بی‌تاب میشم ، ولی این تصور فقط یک خیاله؛ فقط یک خیاله که اونم محاله...
2731

من اول ک باهاش دوست شدم 

بهم گفت اصلن قصد ازدواج ندارم.

منم گفتم 

ک منم با مردی ک بچه داره اصلن و اصلن ازدواج نمیکنم.

بعد از ۴ماه ازم خواستگاری کرد.

بعد از ۹ ماهم ازدواج کردیم.

جدی؟ بعد چطور رفت سرِکار؟ خانوادش ساپورتش کردن؟

دانشجو بود اومد خانوادشم رک گفتن ما همون خرج دانشگاهشو بدیم در حد کادو اینا فقط میدادن ۳ نامزد عقدی موندیم تا درسشو تموم کنه بره سر کار خیلی سخت بود اما تحمل کردیم بابامم گفت تا وقتی کارپیدا نکردی خرج دخترم مثل مجردیاش با خودمه کم یا زیاد تمام خرج عروسی و خودش داد البته برادرشم قرض داد بعد عروسی پس دادیم حتی خونه ام خودش گرفت بدون کمک کسی اما واسه جاریم برعکس بود چون ما عاشق هم بودیم حمایتمون نکردن 

2740
دانشجو بود اومد خانوادشم رک گفتن ما همون خرج دانشگاهشو بدیم در حد کادو اینا فقط میدادن ۳ نامزد عقدی ...

چقد خوب که اینقد پشتت بود😍 ما بخاطرِ شغلش فعلا موندیم... من خودم واقعن بدم میاد از بلاتکلیفی

تو بیداری شاید که بی‌خواب میشم ، توو فکرِ منی که بی‌تاب میشم ، ولی این تصور فقط یک خیاله؛ فقط یک خیاله که اونم محاله...

من واسه همسرم از قانون عكس استفاده كردم!

قانون عكس به اين صورته ك من ازش فراري بودم

يعني اون همش دنبال من بود! 

طبيعيه ديگه وقتي خودتو دور از دسترس قرار بدي ، اونم همش دنبالته!

هميشه من خدافظي ميكردم تو پياما

هميشه من مكالمه رو تموم ميكردم

يه خط در ميون جواب پياماشو ميدادم

هميشه تاكيد داشتم ك خانواده م راضي نيستن ب ازدواج من و .... 

خيلي از خودم تعريف ميكردم( الكي نه ها واقعي)

اعتماد بنفس داشتم! قوي رفتار ميكردم

وقت و بي وقت از خواستگاراي نداشته م حرف ميزدم!

ي دلبري كوچولو ميكردمو و ميرفتم!

☺️☺️☺️

اونم دنبال من! 

بيچاره همسرم وقتي داشتيم عقد ميكرديم ميگفت باورم نميشده اين ما باشيم ك داريم ازدواج ميكنيم😁😁

براي ما ك اين روش جواب داد! 


چقد خوب که اینقد پشتت بود😍 ما بخاطرِ شغلش فعلا موندیم... من خودم واقعن بدم میاد از بلاتکلیفی

خیلی سخته ما دوسالم دوست موندیم به زور مامانشو راضی کرد واسه عقد مامانش فقط به خاطر اینکه مامانم اینا ادمای خوبی بودن قبول کرد و گرنه دشمنه با من اما خپبیش اینه منت کسیو نداریم برعکس جاریم ایما که هرچی دارن مادرشوهر منت میزاره

اينقد خودمو به عمد براش جذاب نشون دادم

كه هنوز بعضي حرفايي كه بهش زدم رو يادشه و ميگه!

يادته اونجوري گفتي

اينجوري گفتي

سعي ميكردم با سياست رفتار كنم

خودمو انچنان مشتاق ازدواج نشون نميدادم!

بهش گفته بودم ك من هيچوقت نبايد ناراحت بشم

ولي اگه تو ناراحت بشي اشكال نداره!

😁😁 الان ك فكرشو ميكنم

ميبينم ي موجود نچسب بودم ولي نميدونم چرا اون دنبالم بود همش

با اينكه ي قيافه كاملا معمولي داشتم!

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز