وقتی که حرف ،حرف خانواده ی شوهره و شوهرتون هم پشتیبان شما نیست !
سیاست مورد استفاده : من در صلح و سازش با همه هستم !
یکی از اشتباهاتی که خیلی تو سایت از خانمها شنیدم اینه :
یه بحثی یا یه دعوایی با خانواده ی شوهر کردن که شدیدا از چشم همسرشون افتادن .با بی سیاستی هم دعوا کردن .
مثلا یک زن مدتها رفتار روی مخ خواهر شوهر را تحمل کرده، و یهو یه روز همه را ریخته بیرون جوری هم ریخته بیرون که شوهرش خبردار شده و یا جلوی روی شوهرش دعوا کرده ....
این رفتارها از طرف خانمها،ترمیمش خیلی خیلی سخته .
شوهر فکر میکنه شما واقعا چشم دیدن خواهر و مادرش را ندارید .حتی اگه خانواده شم مقصر باشن ،اون بحث و دعوای شدیدی که داشتین ،باعث میشه همسرتون فقط همون دعوا تو ذهنش باشه ...
یه مثال بزنم.تو تاپیک تجربیات گرانقدرم گفتم .اینکه تو اون شرکتی که کار میکردم مجبور بودم هر روز یه کاری را انجام بدم که اصلا دوست نداشتم ولی همکارم که یه خانم سیاستمدار و مکار بود ،مدیر را توجیه کرده بود که گرانبها انجامش باید بده ! یه روز بعد از روزها صبوری کردن ،صدام رفت بالا.جلوی مدیرمون !
یهو اون خانم اومد و گفت :
آقای مدیر! خانم گرانبها! ،آرامش خودتون را حفظ کنید .من همه چی را درست میکنم😯😯😯
اون خانم مکار ،نمیتونست چیزی را درست کنه چون اصلا تخصص اون کار را نداشت.
کاری که کرد این بود:به مشتری زنگ زد و با صدای ملایم (الحق صدای آروم و خوبی داشت) از مشتری عذرخواهی کرد و از مشتری خواست که چند روز به شرکت مون زمان بده .هدفش هم این بود که میدونست چند ساعت دیگه من آروم میشم و دوباره مجبور خواهم بود این کار را انجام بدم !!!!
اما این ظاهر قضیه بود! این خانم به مدیر نشون داد که بلده تو شرایط بحرانی ،آرامش بده به محیط.حتی بدون تخصص!!!
مدیر انگار کور بود که من این همه کار میکردم و همیشه مشتری راضی بود از من .ولی اون روز خسته شده بودم .واقعا زورگویی خانم همکارم قابل تحملم نبود.
ولی رفتار من عین بی سیاستی بود.و رفتار همکارم عین سیاست و البته با زرنگی و چاشنی مکر !!
رفتار من چه تبعاتی داشت؟ آیا باعث شد مدیر حرفم را بپذیره؟؟
جواب مشخصه .خیر.چون من تمام اون روزهایی که اون کار سخت را انجام داده بودم را زدم پودر کردم.خودم را یه کارمند عصبی نمایش دادم.من که برای رضایت مشتری همه کاری میکردم ولی اون خانم اولین باری بود که دلش برای مشتری تپیده بود!!
دو سال از اون ماجرا گذشت و مدیر همچنان اون روز یادش بود.که من چجوری صدام رفت بالا و اون خانم اوضاع را اروم کرد.مدیر میگفت دیدی خانم فلانی چجوری بهت ارامش میداد😏
خب خانمها .من همین چیزها را دیدم که تصمیم گرفتم زندگی اجتماعی را یاد بگیرم .نه اینکه مکر کنم ها.بلکه به این نتیجه رسیدم که برای اینکه خودم به ارامش تو زندگیم برسم ،باید با خانواده ی همسر،همکار و... با صلح و آرامش رفتار کنم ولی حواسم به منافعم هم باشه !
یاد گرفتم با ظرافت و سیاست ،اشکالات خانواده ی همسرم را به همسرم نشان بدم.اشکالات همکارانم را به مدیران نشون بدم.البته بدون کوچکترین حرفی پشت سرشون و یا جنجال!
ادامه کامنت بعد