هیچی به ذهنم نمیاد بگم. فقط امیدوارم انقدر در اینده شاد و موفق باشه که هیچوقت حسرت هیچیو نخوره و همه چی یادش بره
عزیزم 😥منم چند وقت پیش پسرمو گذاشتم از خونه رفتم انقد شوهرم التماسم که برگردم گفتم برنمیگردم اونم دیگه محلم نداد خودم مثل سگ پشیمون شده بودم منتظر بودم یکبار دیگه شوهرم بگه برگردم تصور اینکه پسرمو گذاشتم اومدم قلبمو اتیش میزد انقد ترسیده بودم که دیگه سر همین مسخره بازیا نتونم ببینمش .اخر شب خانوادم گفتن بیا ببریمت گفتم اخه جلو شوهره ضایس گفتن بگو نتونستم از بچم دور بمونم هیچی برگشتم .از این به بعد حنام دیگه رنگی نداره و بدترین تصمیمی بود که گرفتم .😔
عزیزم،بعضی چیزها تو زندگی سخته،،،
دوست من ۵ ساله از شوهرش جدا شده و پسرش با پدرشه،وضع باباش توپه..پسره بهترین ها رو داره و اصلا خانم باز هم نیست و بعد ۵ سال هنوز زنی وارد زندگیش نشدهامه دوستم ازدواج کرده و یه دختر ۳ ساله داره..بعد ۵ سال پسرش هنوز میاد پیشش ،با حسرت به خانواده ها نگاه میکنه و الانم ۱۵ سالشه...مادره دلش کبابه..ولی چه میشه کرد😢😢😢😢
منم در شرف طلاقم
حضانت و داده به من پسر بزرگم شوهرم و خیلی دوس داره ولی شوهرم ۲ماهه ندیدتش و همه ی کتکهایی که به من زده رو یادشه بچه هام پیش من خوشبخت ترن عادت میکنن به مرور چون من دیگه راضی نیستم بچه هام و برگردونم به اون جهنم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
55 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
