اره یه روز خیلی ناراحت بودم از خانوادم رفتم حموم گریه کردم گفتم خدایا پس کی اسم شوهرمو اوردم چون میخواستمش میات منو بگیره ازشون راحت بشم حرفی هم نزده بودن اصلا گفتم شاید بیات خاستگاریم واقعا شد سال دیگش من خونش بودم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.