راستش من یه پسر ۲۶سالم ،۱سالی میشه که با یه دختر که توی یه شهر دیگه زندگی میکنه آشنا شدم ،واقعا دختره رو دوست داشتم با وجود اینکه ۲سال ازم بزرگتره ،بعد یه مدت فهمیدم که دختره با یه پسری در ارتباط بود ،البته گفته بود که کار خاصی نمیکردیم ولی بعد اعتراف کرد که در حد زن و شوهر بودن!!!و منم بخاطر اینکه واقعا دوستش دارم نتونستم ترکش کنم ،الان رابطش با اون پسره بخاطر خیانت بهش تموم شده،و باز برگشت پیشم،من تازه یه حرفه ای رو یاد گرفتم و تازه میخوام برم دنبال کارش، اما دختره بهم میگه من میخوام تا ۵ماه دیگه برم خارج کشور و تو هم باید با هام بیای ،از وقتی فهمیده من اون ور آب آشنا دارم شدیدا بهم فشار میاره که تماس بگیرم بهاشون تا بتونند ما رو ساپورت کنند ، در ضمن اینم بگم خانوادم به شدت با این ازدواج مخالفت خواهند کرد که این منو از حمایت مالی خانوادم محروم میکنه ،ببخشید که طولانی شد،لطفا کمک کنید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دوست داشتن همیشه کافی نیست که شما غیرتت چجوری اجازه میده همچین دختری که راحت با ی پسر در حد زن و شوهر بودن رو بعنوان زنت قبول کنی شمارم الان بخاطر شرایطت میخاد
📢📢آقا هستم،کاربرآقاست.آقاهستم.کاربر آقاست پس لطفا در ریپلای کردن دقت کنید, تو به من احترام میگذاری و منم به شما احترام میگذارم،چون میخام یکی مثل تو باشم تو به من توهین میکنی اما من به شما توهین نمیکنم چون نمیخام یکی مثل تو باشم اینجا عضو شدیم برای استفاده از تجربه و تفاهم همدیگه, باهم دشمنی که نداریم و به خاطر تو خودمم رو زیر سوال ن خواهم برد.میدونم شاید تند رفتم؛ ولی سرعتم غیرمجاز نبود , هرگز ازت سبقت نگرفتم. اما تو............ اما تو؛ اماتو آنقدر با گذشت بودی که از من هم گذشتی.........