متنفرشدم ازش فقط به طلاق فک میکردم انقدرکولی بازی سرش دراودم انقدرگفتم ولم کن برو طلاقم بده واین حرفا بعد انقدراون آقایی کرد ومنطقی حرف زد ورفتارکرد
که عاشقش شدم
یه شب گفت فاطمه ازکجامعلوم ازمن طلاق گرفتی شوهر که فک میکنی خوبه نکردی بعد ازیه رفتار اش خوشت نیومد بازم میخوای حرف طلاق بزنی همه کامل نیستند خیلی طول کشید من بادرس نخوندن وکاراش مشکل داشتم علاقه ای ام نبودکه باوجوداینامن نگه داره براهمین میخواستم نباشه چه روزهاکه خدامن ببخشه ارزونبودنش کردم
ولی الان باهزارتادکترومهندس وپولدارعوضش نمیکنم چون به من خیلی چیزارا فهموند یاد دادنشون داد باخودم آشتی ام داد خلاصه که آره میشه توزندگی هم عاشق شد