من و دخترم تو پذیرایی بودیم شوهرم تو اتاق....اومد بیرون دو تا لگد زد ب۶ دخترم یدونه هم متکی رو پرت کرد رو من...بهش گفتم روانی چیه....به دخترمگفت اگر به خاطر توی بیشعور نبود این ان و یه دقیقه هم تحمل نمیکردم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من انقد دوس دارم شبا بریم بیرون با شوهرم ..جوونی کنیم عشق و حال کنیم...به شوهرم گفتم چند بار جمعهرفتیم بیرون بعد گفت تمام عقده های خونه باباتو میخ ای اینجا خالی کنی
هیچ کاری نکردم فقط سر نماز دعا میکردم وذکر میگفتم بنده خدا چنتا شهرستان پیش چنتا جادوگر رفته بود ولی کاری نتونست بکنه الان ازدواج کرده سومین شوهرشه فک کنم دیگ ولکن شده باشه😅