از روزی که باردار شدم تا الان که دخترکم 2 سال و 7 ماهشه سر کارم نرفتم
می دونین شغلم چیه ؟ من باستانشناسم .کارم فیلدیه یعنی توی دشت و بیابون سر سایتای باستانی کار می کردم خودتون دیگه می تونید حدس بزنید چرا دیگه نمی تونم برگردم سر کارم
گاهی اوقات وقتی به روزهایی که کار می کردم فکر می کنم اشک از چشمام سرازیر می شه آخه من عاشق کارم بودم الانم هستم
هیچکی مقصر این ناراحتی من نیست جز خودم. همش به خودم می گم آخه چرا ؟ چرا این طوری شد؟ مگه منو شوهرم با هم از اون دانشگاه لعنتی از یک رشته فاغ التحصیل نشدیم؟ مگه با هم کار نمی کردیم؟ مگه با هم بچه دار نشدیم؟ پس چرا اون می تونه به کار ادامه بده ولی من ...........
خونه نشین این شهر لعنتی غریب شدم با یه بچه ای که از جونم بیشتر دوستش دارم ولی ....... نمی دونم چی کار کنم احساس می کنم که دیگه بدرد نمی خورم فقط به درد بچه داری می خورم .
بعضی شبها با صدای قدمهای خودم روی خاک و خوردن خوشه های جو و گندم به هم که همیشه با وسواس عجیبی از کنارشون رد می شدم از خواب بیدار می شم
شوهرم توی شهریور می خواد بره حفاری می دونین موضوع دردناک چیه؟ دیگه کسی از منی که همیشه عضو ثابت و پرکار اکیپ بودم حرفی به زبون نمیاره و کسی جایگزین من شده که خودم کار یادش دادم و .........
کسی هست که مثل من با اومدن بچه کارش رو از دست داده باشه؟