من خونم توی شهر برازجونه.
یکی ازشهرستانای بوشهر
هفته قبل یه زلزله زد فک کنم ۴.۸ ریشتر بود...ایجوری شد که من ۵.۵ صبح پاشدم داروی دخترمو با کمک شوهرم بدم...حس کردم زلزله اومد.به شوهرم گفتمزلزله بودا...گفت نه خبری نیست..دیگه من داروی دخترمو دادم رفتم دم در حیاط خلوت بودم(دسشوییمون تو حیاط خلوته)زلزله شدید زد و تموم نمیشد انقدر جیغ زدم تا شوهرم دخترمو اورد بیرون یه لحظه کلی صدا اومد و از خونه همسایه کناریمو کلی چیزای سفید رفت تو آسمون.
من فکر کردم خونه ریخته که شوهرم گفت نه پرنده ها توی دخت بودن