یه جاری م جدید اومده بوده خونه مادرشوهرم
به اون یکی جاریم که توی اشپزخونه بود کار میکرد
گفتش.
خانم یه لیوان اب بده
نه اسمش رو گفت نه لطفا
جاریمم اب رو گذاشت جلوش رفت
اونم خورد نزدیک دو ساعت بیشتر لیوان جلوش بود تکون نخورد برداره ببره
اون جاریمم برا اینکه مادرشوهرم دست تنها بود رفته بود کمک
برا من تعریف کرد انقدرم گریه کرد
درست نی ...همه باید کمک کنن ...
دیگه جز یه خانواده میشید ...اگه کار نمیکنید لااقل بیاحترامی نباشه لااقل خودگیری نباشه ...